English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (41 milliseconds)
English Persian
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
Search result with all words
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
despatched روانه کردن فرستادن
despatches روانه کردن فرستادن
despatching روانه کردن فرستادن
dispatch روانه کردن فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatches روانه کردن فرستادن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
Other Matches
hand over فرستادن
consign فرستادن
dispatches فرستادن
consigned فرستادن
dispatched فرستادن
despatching فرستادن
dispatch فرستادن
consigns فرستادن
consigning فرستادن
despatch فرستادن
to a. letter فرستادن
despatches فرستادن
despatched فرستادن
remitting فرستادن
send round فرستادن
dispateh فرستادن
send out فرستادن
packs فرستادن
to send off فرستادن
to send back پس فرستادن
pack فرستادن
send back پس فرستادن
send فرستادن
to send off فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
send in فرستادن
remit فرستادن
give off <idiom> فرستادن
sends فرستادن
sending فرستادن
remits فرستادن
remitted فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
missions بماموریت فرستادن
returning پس فرستادن عودت
retransmit دوباره فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
to send down rain باران فرستادن
returns پس فرستادن عودت
to call for anyone پی کسی فرستادن
return پس فرستادن عودت
missend اشتباها فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
to send a message پیام فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
consignment امانت فرستادن
consignments امانت فرستادن
mails باپست فرستادن
mail باپست فرستادن
returned پس فرستادن عودت
mission بماموریت فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
send up بزندان فرستادن
issued نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
issues نشریه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
pulsing فرستادن موج
remittance فرستادن پول
remittances فرستادن پول
forward فرستادن رساندن
send on جداگانه فرستادن
send-up بزندان فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
send-ups بزندان فرستادن
refer فرستادن بازگشت دادن
radios پیام رادیویی فرستادن
referred فرستادن بازگشت دادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
follow the ball دنبال توپ فرستادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
dispatches عزیمت فرستادن پیام
dispatched عزیمت فرستادن پیام
delivers فرستادن توپ به هدف
radio پیام رادیویی فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
fades کج فرستادن گوی گلف
fade کج فرستادن گوی گلف
circularize پرسش نامه فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
refers فرستادن بازگشت دادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatched عزیمت فرستادن پیام
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
to send to the press برای چاپ فرستادن
deliver فرستادن توپ به هدف
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
school بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
remitted وجه فرستادن ارسال وجه
remitting وجه فرستادن ارسال وجه
remits وجه فرستادن ارسال وجه
remit وجه فرستادن ارسال وجه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com