Dictiornary-Farsi | با ساتع کننده مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (7 milliseconds)

English	Persian
common emitter	با ساتع کننده مشترک


Other Matches

emitter	ساتع کننده
emitter coupled	جفت شده از راه ساتع کننده
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
air force component	نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
navy component	نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
emit	ساتع کردن
emits	ساتع کردن
emitting	ساتع کردن
emitted	ساتع کردن
lith emitting diode	دیود ساتع نور
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
subscriber	مشترک
party lines	خط مشترک
common user	مشترک
subscribers	مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
senses	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
conjoint	مشترک
commonalities	مشترک
held in common	مشترک
commonality	مشترک
party line	خط مشترک
joint	مشترک
common	مشترک
commonest	مشترک
intercommon	حق مشترک
commoners	مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
Common Market	بازار مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
synergy	عمل مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
bottom layer	لایه مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
subscriber's number	شماره مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
intersection	فصل مشترک
intersections	فصل مشترک
common	مشترک اشتراکی
co-author	نویسندهی مشترک
commonweal	مشترک المنافع
joint	مشترک الحاقی
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
combined publications	نشریات مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
co insurance	بیمه مشترک
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common storage	حافظه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
common language	زبان مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
common factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
common area	ناحیه مشترک
common multiple	مضرب مشترک
EEC	بازار مشترک
concerted action	عمل مشترک
joint	ستاد مشترک
common progarm	برنامه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
party lines	مرز مشترک
joint account	حساب مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
party line	مرز مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint force	نیروی مشترک
halvers	نیمه مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
meant	میان مشترک
party wall	دیوار مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
party walls	دیوار مشترک
collaboration	کار مشترک
co-operation	کار مشترک
middling	جمله مشترک
interface	سطح مشترک
rachis	دیرک مشترک
common fraction	مخرج مشترک
coefficients	عامل مشترک
interfaces	وجه مشترک
collective	مشترک عمومی
common denominator	مخرج مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
collaboration	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
interface	وجه مشترک
co-operation	همکاری مشترک
interfaces	سطح مشترک
coefficient	عامل مشترک
common denominators	مخرج مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint tenancy	اجاره داری مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک
common factor variance	پراکنش عامل مشترک
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
epicene	مشترک بین دو جنس
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
interosculation	همانندی باصفات مشترک
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
joint task force	گروه رزمی مشترک
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
party parpet	دست انداز مشترک
gold pool	صندوق مشترک طلا
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
co-star	نقش مشترک داشتن
jcs	رئیس ستاد مشترک
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
osculate	صفات مشترک داشتن
interface	دفتر مشترک قسمتها
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
co-stars	نقش مشترک داشتن
common emitter circuit	مدار امیتر مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
common d.	مقسوم علیه مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک