English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to rub through or along با سختی بسر بردن
Other Matches
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
rigorousness سختی
violence سختی
soreness سختی
steeliness سختی
sternness سختی
strictness سختی
flintiness سختی
severity سختی
intensity سختی
roughing سختی
inexorability سختی
hardness سختی
seriously به سختی
heavily به سختی
terribleness سختی
privation سختی
privations سختی
grievousness سختی
rigidity سختی
hard lines سختی
rigors سختی
rigour سختی
rigours سختی
hardily به سختی
hardiness سختی
hardness of water سختی اب
implacability سختی
inclemency سختی
intractability سختی
odburacy سختی
intolerableness سختی
intension سختی
intenseness سختی
inexpiableness سختی
induration سختی
austerity سختی
arduousness سختی
adamancy سختی
hardship سختی
aggravation سختی
difficulties سختی
astingency سختی
long suffering سختی کش
tenacity سختی
hardships سختی
adamancy سر سختی
impenetrableness سختی
duress سختی
oppressiveness سختی
stiffness سختی
inflexibility سختی
toughness سختی
rigorism سختی
rigor سختی
difficulty سختی
buckram سختی
hardenability قابلیت سختی
irreconcilableness سختی در عقیده
I hardly ate من تو را سختی خوردم
thermosetting سختی پذیر
hardly any به سختی هیچ [هر]
granite سختی استحکام
addle سختی گرفتاری
durometer سختی سنج
irreconcilability سختی در عقیده
duration سختی بقاء
graveness عبوسی سختی
sclerometer سختی سنج
acataposis سختی بلع
refractorily باسر سختی
asperity سختی ترشی
painfulness زحمت سختی
permanent hardness سختی دائمی
depth of hardening zone عمق سختی
tenacity coefficient ضریب سختی
gameness جان سختی
temporary hardness سختی موقت
strain hardness سختی درجه
soften سختی را گرفتن
hardness test ازمایش سختی
softener کاهنده سختی اب
imperviousness سختی بی اعتنائی
impact hardness سختی برخورد
life of privation زندگی در سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
rebound hardness سختی جهشی
strain hardness سختی کشی
softened سختی را گرفتن
solidity استواری سختی
depth of case عمق سختی
narrow circumstances تنگی سختی
water hardness درجه سختی آب
to suffer hardship سختی کشیدن
eburnation عاجی سختی
resistance سختی مخالفت
stubbornly از روی سر سختی
softens سختی را گرفتن
permanent hardness of water سختی دایم اب
red hardness سختی گرم سرخ
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
brinell hardness number ضریب سختی برینل
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
the violence of a wind سختی یاتندی باد
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
quenching ترساندن درجه سختی
to start with difficulty به سختی روشن شدن
thrust hardness درجه سختی فشاری
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
stressing سختی پریشان کردن
stresses سختی پریشان کردن
stress سختی پریشان کردن
scratch hardness درجه سختی خراش
It was raining hard. باران سختی می با رید
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
pull through در سختی بکسی کمک کردن
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
conveys بردن
snatched بردن
snatch بردن
carry away از جا در بردن
snatches بردن
snatching بردن
transported بردن
transports بردن
hock پی بردن
retracts تو بردن
transporting بردن
go away with بردن
transport بردن
steers بردن
steered بردن
steer بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com