English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
Other Matches
owning شخصی مال خودم
owns شخصی مال خودم
own شخصی مال خودم
owned شخصی مال خودم
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
financier سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
owning خودم
number one خودم
myself من خودم
owns خودم
own خودم
owned خودم
myself خودم
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
for my part از سهم خودم
pon my life بجان خودم
siree اقای خودم
on my own account بابت خودم
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
myself شخص خودم
on my own account بحساب خودم
for my parts از سهم خودم
with my proper eyes با چشم خودم
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
i may thank myself گناه از خودم است
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
sirree اقاجان اقای خودم
it is my own مال خودم است
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
private شخصی
some one شخصی
privates شخصی
personal شخصی
informal شخصی
personable شخصی
personas شخصی
civilians شخصی
personae شخصی
persona شخصی
one شخصی
ones شخصی
civil شخصی
civilian شخصی
equities سرمایه
capital سرمایه
funded سرمایه
capital intensive سرمایه بر
fund سرمایه
turn over سرمایه
equity سرمایه
asset سرمایه
personal constructs سازههای شخصی
personal error خطای شخصی
who چه شخصی چه اشخاصی
personal motive غرض شخصی
personal exemptions معافیتهای شخصی
idiograph نشان شخصی
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
personal identity هویت شخصی
personal interest نفع شخصی
personal income درامد شخصی
personal influence نفوذ شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
idols of the cave اوهام شخصی
personal computing محاسبات شخصی
personal affairs امور شخصی
personal computer کامپیوتر شخصی
self-interest نفع شخصی
somebody یک شخص شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
personal computers کامپیوتر شخصی
oomph چاذبه شخصی
informal observations مشاهدات شخصی
individual foul خطای شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
backcourt foul خطای شخصی
by end غرض شخصی
particular good عین شخصی
passanger car اتومبیل شخصی
personal action دعوی شخصی
private motive غرض شخصی
under one's thumb <idiom> زیرنظر شخصی
separate estate اموال شخصی زن
self will اراده شخصی
very own <adj.> خصوصی [شخصی]
under one's belt <idiom> میل شخصی
self intrest نفع شخصی
self interest غرض شخصی
self interest نفع شخصی
self employed کار شخصی
paraphernalia اموال شخصی زن
whoso هر شخصی که باشد
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
hire out <idiom> اجاره شخصی
A private car. اتوموبیل شخصی
bomb scare اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
whosoever هر شخصی که باشد
personal effects لوازم شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
personalty دارایی شخصی
personalty اموال شخصی
personal ownership مالکیت شخصی
personalized form letter فرم شخصی
personal staff ستاد شخصی
personal service ابلاغ شخصی
personal saving پس انداز شخصی
personal right حقوق شخصی
personal requirment حوائج شخصی
personal requirment احتیاجات شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
personal property مایملک شخصی
personal property اموال شخصی
personal service خدمت شخصی
self-employed کار شخصی
proenomen نام شخصی
private property دارایی شخصی
capital paid in ذخیره سرمایه
capital structure ساخت سرمایه
disinvestment کاهش سرمایه
capital stock موجودی سرمایه
capital requirement نیاز سرمایه
capital reserve ذخیره سرمایه
capital stock حجم سرمایه
capital reserve اندوخته سرمایه
capital structure بنیان سرمایه
out flow of capital خروج سرمایه
capital outflow خروج سرمایه
capital movement حرکت سرمایه
capital exports صادرات سرمایه
capital creation ایجاد سرمایه
cost of capital هزینه سرمایه
capital cost هزینه سرمایه
capital consumption مصرف سرمایه
capital consuming سرمایه طلب
capital construction ساختمان سرمایه
capital constraint محدودیت سرمایه
capital coefficient ضریب سرمایه
capital charges هزینههای سرمایه
capital building سرمایه سازی
capital augmenting سرمایه افزا
capital asset سرمایه ثابت
capital flight فرار سرمایه
capital flow جریان سرمایه
capital flow انتقال سرمایه
capital market بازار سرمایه
capital loss زیان سرمایه
capital liability بدهی سرمایه
capital levy مالیات بر سرمایه
capital depreciation استهلاک سرمایه
capital intensive technique فن تولید سرمایه بر
capital intensive سرمایه طلب
capital inflow ورود سرمایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com