English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
bulid up با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
Other Matches
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
obstructing مسدود کردن
obstructed مسدود کردن
closes مسدود کردن
closer مسدود کردن
close مسدود کردن
dam مسدود کردن
obstruct مسدود کردن
closest مسدود کردن
obstructs مسدود کردن
freezes مسدود کردن
blockaded مسدود کردن
ligate مسدود کردن رگ
shut off مسدود کردن
dams مسدود کردن
damming مسدود کردن
dammed مسدود کردن
foreclosing مسدود کردن
forecloses مسدود کردن
occlude مسدود کردن
obturate مسدود کردن
oppilate مسدود کردن
foreclosed مسدود کردن
foreclose مسدود کردن
freeze مسدود کردن
obtruate مسدود کردن
choke مسدود کردن
blockade مسدود کردن
blockading مسدود کردن
choked مسدود کردن
blockades مسدود کردن
chokes مسدود کردن
blocking مسدود کردن
steel face روکش کردن یا روسازی کردن با فولاد
blocked بستن مسدود کردن
jammed مسدود کردن پارازیت
barricading مانع مسدود کردن
to block a passage مسدود کردن یک راه
barricades مانع مسدود کردن
barricade مانع مسدود کردن
barricaded مانع مسدود کردن
jam مسدود کردن پارازیت
blocks بستن مسدود کردن
to clog up pores مسدود کردن منافذ
jams مسدود کردن پارازیت
block بستن مسدود کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
calker مسدود کردن نعل زدن
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
choked ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke ساسات کاربراتور مسدود کردن
chokes ساسات کاربراتور مسدود کردن
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
coatings روکش کردن استر کردن
coated روکش کردن استر کردن
coat روکش کردن استر کردن
coats روکش کردن استر کردن
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
to bar somebody from something [doing something] مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
case روکش کردن
plating روکش کردن
board روکش کردن
cases روکش کردن
plate روکش کردن
veneer روکش کردن
plates روکش کردن
encrust روکش کردن
overlaid روکش کردن
to do over روکش کردن
face روکش کردن
boarded روکش کردن
faces روکش کردن
coatings پوشاندن روکش کردن
coated پوشاندن روکش کردن
coats پوشاندن روکش کردن
metallize روکش کردن با فلزات
chrome plate روکش کردن با کروم
recapped روکش کردن لاستیک
resurfaced روکش تازه کردن
resurface روکش تازه کردن
worming روکش کردن طناب
lead coat روکش کردن سربی
recap روکش کردن لاستیک
recapping روکش کردن لاستیک
retread روکش کردن لاستیک
retreads روکش کردن لاستیک
re tread روکش کردن لاستیک
coat پوشاندن روکش کردن
resurfaces روکش تازه کردن
recaps روکش کردن لاستیک
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
aluminum coating by spraying amalgamate روکش الومینیوم کردن امیختن
cover روکش کردن پوشانیدن پوشش
covers روکش کردن پوشانیدن پوشش
coverings روکش کردن پوشانیدن پوشش
encase درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
encased درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
shielding زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
plate : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
lohmannizing غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
retread process تقویت روکش روکش دوباره
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
blocked opening در مسدود
shuts مسدود
barred مسدود
shutting مسدود
closed مسدود
unstuck نا مسدود
crossed cheque چک مسدود
shut مسدود
disabled <adj.> <past-p.> مسدود شده
barricaded <adj.> <past-p.> مسدود شده
blocked <adj.> <past-p.> مسدود شده
frozen assets دارائیهای مسدود
closed conference نشست مسدود
barred <adj.> <past-p.> مسدود شده
obstructive مسدود کننده
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
locked <adj.> <past-p.> مسدود شده
obturator ماهیچه مسدود
closed meeting نشست مسدود
blind hole سوراخ مسدود
plug weld جوش مسدود
blocked cuurency پول مسدود
plug welding جوشکاری مسدود
close aneal گداختن مسدود
ballonet اطاقک مسدود
closed loop حلقه مسدود
closed subroutine زیرروال مسدود
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> مسدود شده
adobe shooting خرج گذاری مسدود
close aneal باز پختن مسدود
The roads are obstructed. جاده ها مسدود هستند.
bell type annealing furnace کوره التهابی نوع مسدود
check valve سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
embolus جسم مسدود کننده جریان خون
gas cycle reactor راکتور با مدار گردش گازی مسدود
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com