Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
Other Matches
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
with all speed
باشتابی هرچه بیشتر باسرعتی هرچه تمامتر
i ran as quick as i could
هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
as soon as possible
بزودی هرچه بیشتر
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
cyclotron
دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
whatsoever
هرچه
whatever
هرچه
so far forth as
هرچه
head first
از سر سراسیمه
slap-bang
سراسیمه
slap bang
سراسیمه
head-first
از سر سراسیمه
pell-mell
سراسیمه
topsail
سراسیمه
headforemost
از سر سراسیمه
he first
سراسیمه
neck and crop
سراسیمه
hotfoot
سراسیمه
headlong
سراسیمه
as much as possible
هرچه میتوان
early as possible
هرچه زودتر
the sooner the better
هرچه زودتربهتر
what
هرچه انچه
bethatari may
هرچه باداباد
cypres
هرچه نزدیکتر
come what may!
هرچه میخواهیدبشود
kalon
هرچه زیباست
shocks
سراسیمه کردن
flusters
سراسیمه کردن
headfirst
ازسر سراسیمه
flutteringly
لرزان سراسیمه
to put in a flutter
سراسیمه کردن
shocked
سراسیمه کردن
unaware
غفلتا سراسیمه
shock
سراسیمه کردن
flustering
سراسیمه کردن
hotfoot
سراسیمه رفتن
pell mell
سراسیمه پراشوب
agitates
سراسیمه کردن
agitate
سراسیمه کردن
unawares
غفلتا سراسیمه
flutters
حرکت سراسیمه
fluttering
حرکت سراسیمه
fluttered
حرکت سراسیمه
flutter
حرکت سراسیمه
stun
سراسیمه کردن
stunned
سراسیمه کردن
stuns
سراسیمه کردن
fluster
سراسیمه کردن
flustered
سراسیمه کردن
However much he tried .
هرچه سعی کرد
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
to a hair
بادقتی هرچه تمامتر
to ride hell for leather
باتندی هرچه بیشترتاختن
At the top of ones voice .
با صدای هرچه بلند تر
at all hazard
هرچه بادا باد
come what may!
هرچه بادا باد
at all adventures
هرچه پیش اید
to be in a flutter
سراسیمه یا اشفته بودن
flurries
بادناگهانی سراسیمه کردن
fluttered
سراسیمه بودن لرزاندن
flutter
سراسیمه بودن لرزاندن
fluttering
سراسیمه بودن لرزاندن
flutters
سراسیمه بودن لرزاندن
flurry
بادناگهانی سراسیمه کردن
he sold the good ones
هرچه خوب داشت فروخت
pay the piper
هرچه پول میدهی اش میخوری
With utmost care.
با دقت تمام (هرچه تمامتر )
pot luck
هرچه دردیگ پیدا شود
let him do his worst
هرچه ازدستش برمیاید بکند
All his belongings were stolen .
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
panic stricken
دست پاچه بی جهت سراسیمه
panic struck
دست پاچه بی جهت سراسیمه
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
whatsoever he doeth shall p
هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
soon ripe soon rotten
هرچه زود براید دیر نپاید
After all, she is your mother.
هرچه باشد بالاخره مادرت است.
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
anticlimaxes
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
whaterer
هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
anticlimax
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
gibus
کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
people who live in glass houses should not throw stones
<idiom>
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
at leisure
بی شتاب
pelted
شتاب
in a hurry
در شتاب
unhurriedly
بی شتاب
unhurried
بی شتاب
expedience
شتاب
speed
شتاب
speeding
شتاب
accelerators
شتاب
accelerator
شتاب
haste
شتاب
acceleration
شتاب
precipitation
شتاب
pelt
شتاب
pelts
شتاب
over hasty
پر شتاب
hastiness
شتاب
speeds
شتاب
at full lick
با شتاب
hie thee
شتاب کن
expediency
شتاب
acceleration lane
خط شتاب
hustling
شتاب
hustles
شتاب
cursoriness
شتاب
hustle
شتاب
hustled
شتاب
whateer
هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
hurrying
راندن شتاب
acceleration coefficient
ضریب شتاب
hie
شتاب کردن
acceleration of free fall
شتاب گرانی
acceleration of free fall
شتاب ثقل
hurries
راندن شتاب
hurry
شتاب کردن
hurry
راندن شتاب
hurrying
شتاب کردن
centripetal acceleration
شتاب مرکزگرا
apparent gravity
شتاب گرانی
accelerate
شتاب دادن
angular acceleratin
شتاب زاویهای
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
initial acceleration
شتاب اولیه
electron acceleration
شتاب الکترون
in a hurried state
در حال شتاب
impact acceleration
شتاب ضربه ای
peremptory
شتاب امیز
accelerated particle
ذره با شتاب
deceleration
شتاب کاهنده
deceleration
شتاب منفی
accelerating electrode
الکترود شتاب ده
hying
شتاب کردن
hurriedness
شتاب زدگی
accelerating power
قدرت شتاب
coefficient of acceleration
ضریب شتاب
acceleration principle
اصل شتاب
acceleration space
فضای شتاب
tilts
شتاب پرتاب
tilted
شتاب پرتاب
tilt
شتاب پرتاب
acceleration due to gravity
شتاب ثقل
hasty
شتاب زده
angular acceleration
شتاب زاویهای
accelerometer
شتاب سنج
hastener
شتاب کننده
acceleration time
زمان شتاب
hurries
شتاب کردن
accelerated
شتاب دادن
accelerates
شتاب دادن
apparent gravity
شتاب ثقل
acceleration of gravity
شتاب ثقل
acceleration of gravity
شتاب گرانش
accelerating
شتاب دادن
acceleration of gravity
شتاب گرانی
hurriedly
از روی شتاب
spatchcock
با شتاب جادادن
speeding
شتاب حرکت
speeds
شتاب کامیابی
to make a hurry
شتاب کردن
speeds
میزان شتاب
speeds
شتاب حرکت
to make haste
شتاب کردن
post haste
با شتاب فراوان
post deflection acceleration
شتاب ثانوی
positive acceleration
شتاب مثبت
transverse acceleration
شتاب عرضی
whirry
شتاب کردن
jotted
با شتاب نوشتن
jots
با شتاب نوشتن
jot
با شتاب نوشتن
normal acceleration
شتاب قائم
normal acceleration
شتاب عمودی
speeding
میزان شتاب
speed
شتاب حرکت
dispatches
کشتن شتاب
skelpit
شتاب کردن
retardation
شتاب منفی
skelp
شتاب کردن
skeet
شتاب کردن
dispatch
کشتن شتاب
previousness
شتاب زدگی
despatching
کشتن شتاب
precipitateness
شتاب زدگی
speed
شتاب کامیابی
speed
میزان شتاب
despatches
کشتن شتاب
despatched
کشتن شتاب
d. haste
شتاب زیاد
to come along
شتاب کردن
to look sharp
شتاب کردن
no hurry
شتاب نداریم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com