English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
Other Matches
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
to cry out for help فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
likes دل خواستن
liked دل خواستن
like دل خواستن
yearn خواستن از ته دل
solicited خواستن
aspire خواستن از ته دل
soliciting خواستن
to beg leave خواستن
to call in خواستن
crave خواستن از ته دل
solicits خواستن
to call up خواستن
solicit خواستن
desiderate خواستن
to call for خواستن
wishes خواستن
desires خواستن
desire خواستن
wish خواستن
wished خواستن
desiring خواستن
intend خواستن
will خواستن
asking خواستن
asked خواستن
ask خواستن
willed خواستن
wish [would like] خواستن
asks خواستن
wills خواستن
intending خواستن
intends خواستن
to a oneself for help یاری خواستن
asking for a respite مهلت خواستن
demur مهلت خواستن
set one's heart on <idiom> شدیدا خواستن
chooses خواستن پسندیدن
choosing خواستن پسندیدن
demurring مهلت خواستن
demurs مهلت خواستن
importune مصرانه خواستن
flagitate باسماجت خواستن
importuned مصرانه خواستن
importunes مصرانه خواستن
importuning مصرانه خواستن
flagitate مصرانه خواستن
demurred مهلت خواستن
choose خواستن پسندیدن
alibi عذر خواستن
call to witness گواهی خواستن از
apologises پوزش خواستن
apologises معذرت خواستن
apologising پوزش خواستن
apologising معذرت خواستن
apologize پوزش خواستن
apologize معذرت خواستن
apologized پوزش خواستن
to ask for quarter امان خواستن
apologised معذرت خواستن
call to account حساب خواستن از
call in evidence گواهی خواستن از
appeal to the supreme court فرجام خواستن
apologise معذرت خواستن
alibis عذر خواستن
cried بزازی خواستن
excusing معذرت خواستن
excuses معذرت خواستن
excused معذرت خواستن
excuse معذرت خواستن
apologised پوزش خواستن
to ask permission اجازه خواستن
to call in evidence گواهی خواستن از
apologizes معذرت خواستن
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
to seek a position نظر خواستن
apologizing معذرت خواستن
to seek advice نظر خواستن
to pray in aid of یاری خواستن از
to permit oneself اجازه خواستن
to offer an apology پوزش خواستن
apologizing پوزش خواستن
apologizes پوزش خواستن
to excuse oneself معذرت خواستن
to excuse oneself پوزش خواستن
apologized معذرت خواستن
boned خواستن درخواست کردن
bones خواستن درخواست کردن
boning خواستن درخواست کردن
To demand ones right. To get ones due. حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
bone خواستن درخواست کردن
When there is a wI'll, there is a way. خواستن توانستن است
invocate خواستن استمداد کردن از
to crv for mercy خواستن امان اوردن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
pardon بخشیدن معذرت خواستن
pardoned بخشیدن معذرت خواستن
pardoning بخشیدن معذرت خواستن
pardons بخشیدن معذرت خواستن
begged خواستن گدایی کردن
beg خواستن گدایی کردن
To apologize to someone. از کسی عذر خواستن
require خواستن مستلزم بودن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
wanted خواستن لازم داشتن
want خواستن لازم داشتن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
requires خواستن مستلزم بودن
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
begs خواستن گدایی کردن
required خواستن مستلزم بودن
requiring خواستن مستلزم بودن
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
wanted [for] [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
invoked طلب کردن بالتماس خواستن
invokes طلب کردن بالتماس خواستن
invoking طلب کردن بالتماس خواستن
invoke طلب کردن بالتماس خواستن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to i. acalamity upon any one بلایی بدی را برای کسی خواستن
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
respond پاسخ
responded پاسخ
responds پاسخ
counterplea پاسخ رد
answers پاسخ
item of written comment پاسخ
representation [statement] پاسخ
response [commentary] پاسخ
rebutter پاسخ رد
statement پاسخ
replication پاسخ
responsions پاسخ
reaction [answer, commentary] پاسخ
answering پاسخ
answered پاسخ
answerback در پاسخ
answer پاسخ
replying پاسخ
replied پاسخ
reply پاسخ
replies پاسخ
no : پاسخ نه
responses پاسخ
response پاسخ
in reply to در پاسخ
negative reply پاسخ رد
in answer to در پاسخ به
impluse response پاسخ ایمپولز
rejoinder پاسخ دفاعی
pleas پاسخ دعوی
oracles پاسخ مبهم
oracle پاسخ مبهم
plea پاسخ دعوی
response duration مدت پاسخ
response equivalence هم ارزی پاسخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com