Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English
Persian
frugal
با صرفه اندک
Other Matches
nibble
گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbling
گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbles
گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbled
گاز زدن اندک اندک خوردن
economic
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
niggling
اندک
low
کم اندک
little
اندک
modicum
اندک
low test
اندک
scantling
اندک
slight
اندک
slighted
اندک
scruple
اندک
slighter
اندک
thrum
اندک
slightest
اندک
slighting
اندک
slights
اندک
scrimp
اندک
paul
اندک
scant
اندک
fewest
اندک
fewer
اندک
scarcer
اندک
scarcest
اندک
drib
اندک
scarce
اندک
paucity
اندک
few
اندک
skims
تماس اندک
flea bite
اندک ناراحتی
pinch
اندک جانشین
scantiest
اندک قلیل
scantier
اندک قلیل
darksome
اندک ی تیره
cast of melancholy
اندک مالیخولیا
d. likeness
شباهت اندک
leans
نحیف اندک
priggism
اندک بینی
skimmed
تماس اندک
skim
تماس اندک
in a short time
در اندک زمانی
lean
نحیف اندک
glimmers
درک اندک
leaned
نحیف اندک
scanty
اندک قلیل
pinches
اندک جانشین
glimmer
درک اندک
glimmered
درک اندک
whit
ابدا اندک
ounces
چیز اندک
sprinkling
میزان اندک
ounce
چیز اندک
sprinkling
شمار اندک
skimpy
اندک نحیف
fud
شخص اندک بین
adumbrative
اندک نمایش دهنده
camber
قوزیا خمیدگی اندک
cambers
قوزیا خمیدگی اندک
by the skin of one's teeth
<idiom>
باسود بسیار اندک
margins
اندک حاشیه دار کردن
half cap
سلام با اندک تکانی درکلاه
margin
اندک حاشیه دار کردن
pin prick
چیزی که مایه اندک انگیختگی گرد د
(not) move a muscle
<idiom>
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
economizer
صرفه جو
frugal
صرفه جو
denebola
صرفه
behoof
صرفه
penny wise
صرفه جو
parsimonious
صرفه جو
thrifty
صرفه جو
inadvisable
بی صرفه
economical
صرفه جو
housewifely
صرفه جو
providential
صرفه جو
advantage
صرفه
beta leonis
صرفه
stenotopic
دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
costings
مقرون به صرفه
he is a bad husband
صرفه جو نیست
cost-effective
مقرون به صرفه
frugally
با صرفه جوئی
economization
صرفه جوئی
economies
صرفه جویی
saving
صرفه جویی
thrift
صرفه جویی
thrift
صرفه جوئی
frugality
صرفه جویی
inexpensive
معقول صرفه جو
economy
صرفه جویی
gains
صرفه استفاده
gain
صرفه استفاده
gained
صرفه استفاده
backstop technology
تکنولوژی با صرفه
chariness
صرفه جوئی
economical
مقرون به صرفه
low frequency
امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
parsimony
صرفه جویی کم خرجی
cut corners
<idiom>
صرفه جویی کردن
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
economised
صرفه جویی کردن
economises
صرفه جویی کردن
economising
صرفه جویی کردن
economize
صرفه جویی کردن
thriftily
از روی صرفه جوئی
economized
صرفه جویی کردن
save
صرفه جویی کردن
saved
صرفه جویی کردن
saves
صرفه جویی کردن
It is not economical.
مقرون به صرفه نیست.
economizes
صرفه جویی کردن
economies of scale
صرفه جوئیهای مقیاس
economizing method
روش صرفه جویی
external economies
صرفه جوئیهای خارجی
economy factor
ضریب صرفه جویی
consumption economies
صرفه جوئیهای مصرفی
internal economies
صرفه جوئیهای داخلی
sparing
مضایقه کننده صرفه جو
scrounging
صرفه جویی کردن
scrounges
صرفه جویی کردن
scrounged
صرفه جویی کردن
scrounge
صرفه جویی کردن
provident
صرفه جو اینده نگر
spareable
قابل صرفه جویی
economizing
صرفه جوئی کردن
spillover benefits
صرفه جوئیهای خارجی
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
economizer
صرفه جویی کننده انرژی
advantageously
با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
gas saving
صرفه جویی در مصرف بنزین
providence
صرفه جویی اینده نگری
internal diseconomies
عدم صرفه جوئیهای داخلی
penny wise and pound foolish
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
diseconomies of scale
عدم صرفه جوئی به مقیاس
an economist of time
متخصص در صرفه جویی وقت
economies of scale
صرفه جوئیهای تولید انبوه
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
housewifely
از روی خانه داری یا صرفه جوئی
etna
فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند
I'm saving up for a new bike.
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
libraries
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com