English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
Other Matches
KO's با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat a tat tat ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat ضربات متوالی و تند زدن
KO با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
tamp بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
pulse repetition تجدید ضربان پی امد ضربان
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant درحال رویش درحال رشد
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
drum rolls ضربات مداوم
drum roll ضربات مداوم
lay to مبادله ضربات کردن
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
slugfest مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
beats تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beat تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
even par انجام تعداد ضربات استاندارددر یک بخش یا تمام بخشای گلف
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
scorecard کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecards کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
pulsation ضربان
pulsed ضربان
surge ضربان
surged ضربان
throbbed ضربان
surges ضربان
ictus ضربان
pulse ضربان
throbbing ضربان
throb ضربان
baet ضربان
beat ضربان
tictac ضربان
beats ضربان
ticktack ضربان
fitch ضربان
sphygmus ضربان
throbs ضربان
uninterrupted متوالی
succedaneous متوالی
sequential <adj.> متوالی
successive <adj.> متوالی
continuous متوالی
successive متوالی
consecutive <adj.> متوالی
series متوالی
sequential پی در پی متوالی
sequential متوالی
hand running متوالی
consecutive متوالی
pulsing ضربان امواج
impluse meter ضربان سنج
impluse frequency فرکانس ضربان
pulsation ضربان ستارهای
heart rate ضربان قلب
heart beat ضربان قلب
data pulse ضربان داده
beat frequency فرکانس ضربان
pant ضربان تپش
pulse repetition تکرار ضربان
beat ضربان نبض
panted ضربان تپش
voltage impluse ضربان ولتاژ
panted ضربان داشتن
heartbeats ضربان قلب
pant ضربان داشتن
heartbeat ضربان قلب
beats ضربان نبض
thuds ضربههای متوالی
reels متوالی پشت سر هم
reeling متوالی پشت سر هم
reeled متوالی پشت سر هم
Successive Approximation تقریب متوالی
thud ضربههای متوالی
successive objective هدفهای متوالی
thudding ضربههای متوالی
bit stream بیتهای متوالی
thudded ضربههای متوالی
successive intervals فاصلههای متوالی
doubled up دواسترایک متوالی
continuous data دادههای متوالی
sequence control کنترل متوالی
consecutive پیاپی متوالی
sequence checking کنترل متوالی
reel متوالی پشت سر هم
succedent متاخر متوالی
successive متوالی مسلسل
double دواسترایک متوالی
doubled دواسترایک متوالی
continuous error خطای متوالی
stethoscope گوشی ضربان سنج
extrasystole ضربان اضافی قلب
stethoscopes گوشی ضربان سنج
pulsating star ستاره ضربان دار
acrotism فقدان ضربان یا تپش
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
arrhythmic نامنظمی ضربان نبض
pitapat با ضربههای تند و متوالی
garlands نیم پیچهای متوالی
garland نیم پیچهای متوالی
days on end چند روز متوالی
series resonant circuit مدار رزنانس متوالی
method of successive approximations روش تقریبهای متوالی
subalternate افسر جزء متوالی
successive reproductions method روش بازسازیهای متوالی
successive approximations method روش تقریبهای متوالی
fusillade شلیک متوالی تیرباران
My heartbeat is even . ضربان قلبم منظم است
cardiograph دستگاه ثبت ضربان قلب
tricrotic ضربان نبض بطورسه ضربهای
to skip [heartbeat] انداختن یک تپش [ضربان قلب]
continous متصل متوالی بدون وقفه
state succession تعویض دولتهابه طور متوالی
coherent مرتب و دارای نظم متوالی
anaphora تکرار یک یا چند عبارت متوالی
downpours فرو ریزی بارش متوالی
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
downpour فرو ریزی بارش متوالی
electrocardiogram ثبت ضربان قلب بوسیله برق
beat تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
to skip [heartbeat] حذف کردن یک تپش [ضربان قلب]
beats تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
pacemakers دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
pacemaker دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
rat-a-tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
rat a tat tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
rat a tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
electrocardiograph دستگاه برقی ضربان نگارقلب تپش نگار
feverous درحال تب
meiosis تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
kissing kind درحال اشتی
aglow درحال اشتعال
on one's knees درحال خضوع
shiveringly درحال لرز
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
on the boil درحال جوشیدن
on stream درحال فعالیت
at the present moment درحال حاضر
reelingly درحال تلوتلو
ongoing درحال پیشرفت
perlexedly درحال اشفتگی
perdue درحال کمین
perdu درحال کمین
sejant درحال جلوس
moribund درحال نزع
amort درحال مرگ
nascent درحال تولد
blushingly درحال شرمندگی
latent درحال کمون
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
station جا درحال سکون
struck درحال اعتصاب
amok درحال جنون
suspense درحال تعلیق
to be on the grin درحال پوزخندبودن
suspensive درحال توقف
functioning درحال کار
high water دریا درحال مد
dormant درحال کمون
dying درحال نزع
suspensive درحال تعلیق
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
data logging ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
pounce درحال حمله با پنجه
saleint درحال جست وخیز
rising درحال ترقی یا صعود
swing up درحال تاب خوردن
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
pounced درحال حمله با پنجه
sejant درحال چمباتمه زدن
pounces درحال حمله با پنجه
pouncing درحال حمله با پنجه
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
sobersided فروتن درحال هوشیاری
ramblingly درحال گردش یاولگردی
goods receiving کالاهای درحال تحویل
jump kick شوت درحال پرش
hover درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
in one's cups درحال میگساری و مستی
hovers درحال توقف پر زدن
hang up درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
goods intake کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com