English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
Other Matches
to get in the way جلوی راه را گرفتن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
japko chagi ضربه پا همراه گرفتن پا
holding and hitting گرفتن حریف و ضربه زدن
bogies گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
stationary tactics دردروازه ضربه ازاد از حریف گرفتن
bogey گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
bogeys گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
fly kick ضربه در هوا با پا بدون گرفتن با دست
nick ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
nicked ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
holds گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
hold گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
former جلوی
feont جلوی
frontward جلوی
forward جلوی گستاخ
at the fore در جلوی کشتی
in the way جلوی راه
fore جلوی درجلو
fore جلوی قایق
prior پیشین جلوی
forwarded جلوی گستاخ
sincipital واقع در جلوی سر
before my very eyes جلوی چشمهایم
cambers انحنای جلوی اسکی
deck سکوی جلوی تانک
windshields شیشه جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
bows قسمت جلوی قایق
windshield شیشه جلوی اتومبیل
bowing قسمت جلوی قایق
prowords کلمات جلوی جملات
decked سکوی جلوی تانک
foresheets فضای جلوی قایق
decks سکوی جلوی تانک
nose spray بسکهای جلوی گلوله
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
bowed قسمت جلوی قایق
camber انحنای جلوی اسکی
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
forward echelon رده جلوی نبرد
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
forward area منطقه جلوی رزم
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
afterleech بادبان جلوی قایق
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
head sail بادبان جلوی دکل
bow قسمت جلوی قایق
anticum جرز جلوی معبد
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
thuds ضربه
hack ضربه
thudding ضربه
hacked ضربه
flapped ضربه
thudded ضربه
surges ضربه
surged ضربه
flap ضربه
antiknock ضد ضربه
surge ضربه
collisions ضربه
collision ضربه
kicks ضربه
shocked ضربه
pop ضربه
kicking ضربه
kicks ضربه با پا
interrupter ضربه گر
brunt ضربه
shockproof ضد ضربه
shock ضربه
butt joint ضربه
head ضربه با سر
hacks ضربه
impacts ضربه
flaps ضربه
sole trap ضربه با کف پا
mishit ضربه بد
thud ضربه
sole of the foot kick ضربه با کف پا
impact ضربه
tits ضربه
butting ضربه با سر
stroking ضربه
blows ضربه
blow ضربه
strikeless بی ضربه
impulse ضربه
tit ضربه
strokes ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com