Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to squeeze to death
با فشار کشتن
Other Matches
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
capturing
کشتن
slays
کشتن
slakes
کشتن
slake
کشتن
to put to the sword
کشتن
murder
کشتن
put to death
کشتن
smite
کشتن
murdered
کشتن
kill off
<idiom>
کشتن
murdering
کشتن
smiting
کشتن
smites
کشتن
murders
کشتن
killing
کشتن
slaying
کشتن
despatching
کشتن
dispatched
کشتن
despatches
کشتن
despatched
کشتن
dispatches
کشتن
assassinated
کشتن
assassinates
کشتن
assassinate
کشتن
extinguishes
کشتن
extinguish
کشتن
slay
کشتن
killings
کشتن
extinguishing
کشتن
dispatch
کشتن
slaked
کشتن
kill
کشتن
amortize
کشتن
captures
کشتن
capture
کشتن
assassinating
کشتن
benumb
کشتن
to do for
کشتن
to crush to death
کشتن
doin
کشتن
burke
کشتن
flesher
کشتن
to carry off
کشتن
administers
کشتن
administering
کشتن
administered
کشتن
to do to dcath
کشتن
obtund
کشتن
misdo
کشتن
kills
کشتن
knock off
کشتن
to send to glory
کشتن
administer
کشتن
to put to death
کشتن
to put out of the way
کشتن
dispatched
کشتن شتاب
blood sport
کشتن شکار
blood sports
کشتن شکار
kills
کشتن اهک
prolicide
کشتن اخلاف
shoot down
با گلوله کشتن
to kill beef
گاو کشتن
kill
کشتن اهک
dispatches
کشتن شتاب
dispatch
کشتن شتاب
feticide
کشتن جنین
electrocuting
بابرق کشتن
electrocutes
بابرق کشتن
electrocuted
بابرق کشتن
electrocute
بابرق کشتن
pole ax
با تبرچکش کشتن
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
casue to be killed
به کشتن دادن
to claim somebody's life
کسی را کشتن
despatching
کشتن شتاب
despatches
کشتن شتاب
despatched
کشتن شتاب
slaying
باخشونت کشتن
cause to be kill
به کشتن دادن
to kill somebody
کسی را کشتن
slays
باخشونت کشتن
slay
باخشونت کشتن
prey on (upon)
<idiom>
کشتن وخوردن
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
mortify
ریاضت دادن کشتن
butcher
ادم خونریز کشتن
butchered
ادم خونریز کشتن
attempt on somebody's life
قصد کشتن کسی
coup de grace
کشتن از روی ترحم
out
قطع کردن کشتن
in pride of grease
مناسب برای کشتن
out-
قطع کردن کشتن
murders
کشتن بقتل رساندن
foredo
کشتن ویران ساختن
fordo
کشتن ویران ساختن
euthansia
کشتن از روی ترحم
rat
موش گرفتن کشتن
butchering
ادم خونریز کشتن
murdering
کشتن بقتل رساندن
murdered
کشتن بقتل رساندن
quenches
کشتن یا خفه کردن
mortified
ریاضت دادن کشتن
murder
کشتن بقتل رساندن
mortifies
ریاضت دادن کشتن
butchers
ادم خونریز کشتن
quenched
کشتن یا خفه کردن
quench
کشتن یا خفه کردن
outed
قطع کردن کشتن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
electrocution
کشتن یا مرگ دراثر برق
to put any one out of the way
کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
To kI'll animals for food .
جانوران را برای غذا کشتن
rub out
<idiom>
کاملا ویرا کردن ،کشتن
prolicide
کشتن اولاد بچه کشی
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
self annihilation
کشتن نفس خود نابود سازی
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
spermatocide
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocidal
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
lethal chamber
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
spermicidal
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
to nip or crush in the bud
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
shoots
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
shoot
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
antibiotic
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moment of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moments of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold
کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
zipped
فشار
thrusting
فشار
zipping
فشار
water pressure
فشار اب
zip
فشار
pressure sense
حس فشار
pressure curve
خم فشار
thrust
فشار
sense of pressure
حس فشار
zips
فشار
weight
فشار
stressing
فشار
stroke
فشار با پا
stroked
فشار با پا
pressing
فشار
stresses
فشار
pressure vessel
فشار
strokes
فشار با پا
stress
فشار
stroking
فشار با پا
constraint
فشار
violence
فشار
pressor
فشار زا
thrusts
فشار
atmospheric pressure
فشار جو
back iron
بن فشار
back pressure
پی فشار
barometric pressure
فشار جو
fantod
فشار
presses
فشار
distraint
فشار
bunt
فشار با سر
hydraulic pressure
فشار اب
ice push
فشار یخ
atmospheres
فشار جو
atmosphere
فشار جو
low pressure
فشار کم
line of thrust
خط فشار
strains
فشار
isopiestic
هم فشار
isobare
هم فشار
strain
فشار
press
فشار
exertion
فشار
brunt
فشار
growing pains
فشار
pushes
فشار
pushed
فشار
push
فشار
isobars
تک فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com