Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
compliantly
با قبول و رضایت
Search result with all words
assentient
قبول کننده رضایت دهنده
Other Matches
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
contentment
رضایت
suffrage
رضایت
consents
رضایت
acquiescence
رضایت
consentience
رضایت
adhesion
رضایت
satisfaction
رضایت
consented
رضایت
consent
رضایت
acquiescently
با رضایت
willingness
رضایت
consenting
رضایت
willingnesso
رضایت میل
to w one's consent
رضایت ندادن
to give ones a to
رضایت دادن به
to give a ready consent
رضایت دادن
dissatisfaction
عدم رضایت
acquiesce
رضایت دادن
admitting
رضایت دادن
acceding
رضایت دادن
accedes
رضایت دادن
acceded
رضایت دادن
admit
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
accede
رضایت دادن
well and good
<idiom>
رضایت بخش
sufference
رضایت ضمنی
self content
رضایت از خود
sufferance
رضایت ضمنی
job satisfaction
رضایت شغلی
discontentedness
عدم رضایت
disapproval
عدم رضایت
hunky dory
رضایت مندانه
give up one's claim
رضایت دادن
express one's consent
رضایت دادن
assentation
رضایت فاهری
implied
رضایت ضمنی
euphoria
خوشحالی رضایت
satisfactoriness
رضایت بخشی
concurrence
دمسازی رضایت
self approbation
رضایت ازخویشتن
it is unsatisfactory
رضایت بخش نیست
atones
جلب رضایت کردن
assenting
رضایت دادن موافقت
consenting
موافقت رضایت دادن
atoning
جلب رضایت کردن
assented
رضایت دادن موافقت
fill one's shoes
<idiom>
جابهجایی رضایت بخش
consents
موافقت رضایت دادن
atoned
جلب رضایت کردن
atone
جلب رضایت کردن
assents
رضایت دادن موافقت
assent
رضایت دادن موافقت
consent
موافقت رضایت دادن
consensus
رضایت وموافقت عمومی
on approval
مشروط به رضایت خریدار
satisfactorily
بطور رضایت بخش
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
her willing to sing
رضایت یامیل اوبخواندن
dissatisfactory
مایه عدم رضایت
consented
موافقت رضایت دادن
to find satisfactionin any one
از کسی رضایت داشتن
consent
راضی شدن رضایت دادن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
consented
راضی شدن رضایت دادن
consenting
راضی شدن رضایت دادن
consents
راضی شدن رضایت دادن
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
این رضایت بخش نیست برای من!
That won't work with me!
این رضایت بخش نیست برای من!
[results were]
satisfactory
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
consent
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
consenting
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
approval
نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
Everything is hunky-dory.
<idiom>
همه چیز کاملا رضایت مندانه است.
[اصطلاح روزمره]
imprimatur
قبول
intromission
قبول
admission
قبول
admissions
قبول
compliance
قبول
acceptances
قبول
adoption
قبول
reception
قبول
receptions
قبول
acknowledgment
قبول
acceptance
قبول
offer and acceptance
ایجاب و قبول
allowable load
بارقابل قبول
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
acceptable
<adj.>
قابل قبول
admission of liability
قبول بدهی
adopter
قبول کننده
admittable
قابل قبول
reply paid
جواب قبول
receivable
قابل قبول
implied acceptance
قبول ضمنی
non acceptance
عدم قبول
naturalization
قبول تابعیت
embracement
قبول اتخاذ
express acceptance
قبول صریح
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
sufficiently
<adv.>
قابل قبول
compliancy
قبول اجابت
disallowance
عدم قبول
incompliance
عدم قبول
intolerancy
عدم قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
قابل قبول
sufficing
<adj.>
قابل قبول
sufficient
<adj.>
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
قابل قبول
adequate
<adj.>
قابل قبول
I agree.
قبول دارم.
authorized
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
passed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
agreed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
taken
مورد قبول
received
مورد قبول
to take in
قبول کردن
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything
قبول یا ردچیزی
Agreed . that is a deal .
قبول ( قبوله )
acceptability
قابلیت قبول
entertained
قبول کردن
unacceptably
غیرقابل قبول
entertain
قبول کردن
acceptance
قبول قرارداد
acceptances
قبول قرارداد
honour
قبول کردن
withdraw
قبول نکردن
withdraws
قبول نکردن
unacceptable
غیرقابل قبول
believable
قابل قبول
acceptably
بطورقابل قبول
allowable
قابل قبول
passable
قابل قبول
acceptable
قابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
entertains
قبول کردن
adoption
قبول به فرزندی
reasonable
قابل قبول
admitting
قبول کردن
honours
قبول کردن
adopt
قبول کردن
adopts
قبول کردن
disclaim
قبول نکردن
disclaimed
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaims
قبول نکردن
admit
قبول کردن
honouring
قبول کردن
honoured
قبول کردن
honored
قبول کردن
honoring
قبول کردن
honors
قبول کردن
ready acceptance
حسن قبول
agreements
قرار قبول
agreement
قرار قبول
intolerance
عدم قبول
rejection
عدم قبول
rejection
قبول نکردن
admits
قبول کردن
acceptability
قبول شدگی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
conceded
قبول شکست
concedes
قبول شکست
aceptive
قابل قبول
acceptation tacite
قبول ضمنی
conceding
قبول شکست
accept
قبول شدن
acceptant
قبول کننده
accepting
قبول شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com