English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
English Persian
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
Search result with all words
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
Other Matches
commission ارتکاب
commissioning ارتکاب
commitment ارتکاب
commitments ارتکاب
perpetration ارتکاب
commissions ارتکاب
committal سرسپردگی ارتکاب
commissioning ارتکاب ماموریت
commission of acts ارتکاب عمل
commission ارتکاب ماموریت
perpetration of a crime ارتکاب جرم
suspicions فن به ارتکاب جرم
suspicion فن به ارتکاب جرم
committable قابل ارتکاب
commissions ارتکاب ماموریت
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
in flagrant d. درعین ارتکاب عمل
solicitation تحریک به ارتکاب جرم
in the very act در حین ارتکاب جرم
red handed درحین ارتکاب جنایت
red handed هنگام ارتکاب جنایت
To catch someone in the very act . مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
He was caught with his pants down. مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
to catch with one's pants down مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
He was arrested in the very act . حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
burglaries ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglary ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
fault گناه
faulted گناه
irreproachable بی گناه
faults گناه
transgression گناه
offense,etc گناه
reproachless بی گناه
misdemeanor گناه
deep dyed گناه
delict گناه
offense گناه
cleanhanded بی گناه
offenceless بی گناه
irreprehensible بی گناه
pure of guilt بی گناه
niet culpable بی گناه
misdemeanours گناه
misdemeanour گناه
guilt گناه
guiltless بی گناه
sinning گناه
sinned گناه
sin گناه
offence گناه
offenses گناه
blameless بی گناه
misdemeanors گناه
vises گناه
vices گناه
vice- گناه
vice گناه
sinless بی گناه
crime گناه
sackless بی گناه
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
resipiscent معترف به گناه
irreprovable بی گناه رد نکردنی
mortal sin گناه کبیره
resipiscence اقرار به گناه
sin of the f. گناه جسم
peccabillo گناه کوچک
venial sin گناه صغیره
transgression خطا گناه
guilt feeling احساس گناه
deadly sin گناه کبیره
blaming اشتباه گناه
misdeed جرم گناه
misdeeds جرم گناه
remission عذر گناه
crime گناه کردن
erring گناه کار
venial گناه صغیر
absolution آمرزش گناه
hamartophobia گناه هراسی
peccatophobia گناه هراسی
sin گناه ورزیدن
sinned گناه ورزیدن
sinning گناه ورزیدن
to perpetrate a crime گناه کردن
blame اشتباه گناه
blamed اشتباه گناه
blames اشتباه گناه
i may thank myself گناه از خودم است
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
to purify from sin از گناه پاک کردن
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
guilt گناه مجرمیت محکومیت
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
d.sin گناه بزرگ عمدی
besetting sin گناه دست برندار
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime گناه اتش انگیزی
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
impemitently بااصرار در گناه کاری
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
impenitently بالجاجت در گناه کاری
pardoner کشیش امرزنده گناه
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
absolved کسی را از گناه بری کردن
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
infallible مصون از خطا منزه از گناه
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
absolves کسی را از گناه بری کردن
absolving کسی را از گناه بری کردن
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolve کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
treasonable خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
parricidal وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
dwelling house در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com