Dictiornary-Farsi | با قواعد طبیعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
physically	با قواعد طبیعی


Other Matches

physiographic	وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism	فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
feelings indigenous to man	احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
hund rules	قواعد هوند
precendence rules	قواعد تقدم
rules	قواعد بازی
regvlarity	مطابقه با قواعد
commutation rules	قواعد جابجایی
selection rules	قواعد گزینش
fleming's rules	قواعد فلمینگ
rules for forming plurals	قواعد جمع بندی
rules of football	قوانین یا قواعد فوتبال
inference rule	قواعد استنتاج [منطق]
dialectically	مطابق قواعد منطق
phonetically	از روی قواعد صدا
rule of inference,	قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
transformation rule	قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
geometrize	از روی قواعد هندسی کارکردن
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
geometrize	با قواعد هندسی درست کردن
formats	قواعد دستورات زمان اسمبلی
format	قواعد دستورات زمان اسمبلی
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
pedantry or pedantism	پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
grammatical	صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
lawmerchant	قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
disassemble	ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
illegal	دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
syntactical	طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
syntactic	طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
Pay attention to the house rules [hazard statements] .	توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
IMA	سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
double standard	قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
extends	روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending	روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend	روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
grammatical error	استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
propriety	قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
inferences	مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference	مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
illegal	دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
formatter	سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
infix notation	روش قواعد برنامه نویسی کامپیوتر که عملگرها درون عملوندها هستند مثل D-C یا x+y
biotechnology	ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
protocols	ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol	ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
military testament	وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
phrenologically	ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
restatement of the law	مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
technocracy	حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies	حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
natural bridge	پل طبیعی
crude copper	مس طبیعی
natural foundation	پی طبیعی
normal	طبیعی
indigenous	طبیعی
naturals	طبیعی
homebred	طبیعی
home born	طبیعی
innate	طبیعی
physical	طبیعی
natural right	حق طبیعی
silvan	طبیعی
natural	طبیعی
native language	زبان طبیعی
trass	سیمان طبیعی
trim size	اندازه طبیعی
war of the elements	انقلابات طبیعی
life science	علوم طبیعی
natural rubber	لاستیک طبیعی
life sciences	علوم طبیعی
hevea rubber	لاستیک طبیعی
guardian by nature	قیم طبیعی
physical science	علوم طبیعی
tincal or kal	بوره طبیعی
tincal	بوره طبیعی
terrestrial occurrence	وفور طبیعی
resource endowment	منابع طبیعی
metaphisical	غیر طبیعی
matter of course	چیز طبیعی
matten of course	چیز طبیعی
secundine naturam	بطور طبیعی
inartificial	طبیعی غیرصنعتی
in vivo	در محیط طبیعی
immanent justice	عدالت طبیعی
so matic	طبیعی جسمی
sophisticate	غیر طبیعی
tegmen	پوشش طبیعی
tegmentum	پوست طبیعی
physio	پیشوند طبیعی
physios	پیشوند طبیعی
au naturel	بحالت طبیعی
asphaltite	قیر طبیعی
asphaltic bitumen	قیر طبیعی
apparence	شباهت طبیعی
phenomenon	اثر طبیعی
jardin anglo-chinois	باغچه طبیعی
natural asphalt	اسفالت طبیعی
debris	مانده طبیعی
supernatural	فوق طبیعی
supernatural	ماوراء طبیعی
preternatural	مافوق طبیعی
bees wax	موم طبیعی
natural silk	ابریشم طبیعی
emmetropis	بینایی طبیعی
galenite	سرب طبیعی
full scale	اندازه طبیعی
wildwood	جنگل طبیعی
eupnoea	تنفس طبیعی
emmetropia	بینایی طبیعی
crude gas	گاز طبیعی
natural color	رنگ طبیعی
continuous climbing	صعود طبیعی
preternatural	غیر طبیعی
natural reserves	ذخائر طبیعی
natural logarithm	لگاریتم طبیعی
natural law	حقوق طبیعی
natural ventilation	تهویه طبیعی
natural language	زبان طبیعی
natural vibration	نوسان طبیعی
natural year	سال طبیعی
natural habitat	بوم طبیعی
natural group	گروه طبیعی
natural ground	زمین طبیعی
natural magnet	مغناطیس طبیعی
natural monopoly	انحصار طبیعی
natural number	عدد طبیعی
natural resin	صمغ طبیعی
natural recharge	تغذیه طبیعی
natural purification	پالایش طبیعی
natural silk	ابریشم طبیعی
natural sources	منابع طبیعی
natural products	مواد طبیعی
natural phenomena	اثار طبیعی
natural persons	اشخاص طبیعی
natural person	شخص طبیعی
natural order	نظم طبیعی
natural obstacle	مانع طبیعی
natural frequency	فرکانس طبیعی
natural frequency	بسامد طبیعی
natural asphalt	قیر طبیعی
natural agents	عوامل طبیعی
natural abundace	فراوانی طبیعی
pozzolan earth	سیمان طبیعی
natrual cement	سیمان طبیعی
nonrepresentational	غیر طبیعی
normal fault	گسل طبیعی
original ground	زمین طبیعی
orthochromatic	رنگ طبیعی
physico theology	الهیات طبیعی
natively	بطور طبیعی
physiography	جغرافیای طبیعی
natural bed	بستر طبیعی
neperian logarithm	لگاریتم طبیعی
naturalistic observation	مشاهده طبیعی
natural excitation	تحریک طبیعی
natural erosion	فرسایش طبیعی
natural endowments	موهبت طبیعی
natural endowment	موهبت طبیعی
natural economy	اقتصاد طبیعی
natural easement	حق ارتفاق طبیعی
natural disaster	حوادث طبیعی بد
natural disaster	بلایای طبیعی
natural competition	رقابت طبیعی
natural capacity	فرفیت طبیعی
nature reserve	اندوختگاه طبیعی
pudding stone	شفته طبیعی
aptitude	تمایل طبیعی
normalizes	طبیعی کردن
seeped	تراوش طبیعی
seep	تراوش طبیعی
normalised	طبیعی کردن
natural gas	گاز طبیعی
landscaping	منظره طبیعی
landscapes	منظره طبیعی
landscaped	منظره طبیعی
naturally	بطور طبیعی
landscape	منظره طبیعی
physiology	علم طبیعی
standards	طبیعی یا معمولی
natural history	تاریخ طبیعی
intrinsic	طبیعی ذهنی
naturalness	طبیعی بودن
glaciers	یخچال طبیعی
glacier	یخچال طبیعی
aptitudes	تمایل طبیعی
normalises	طبیعی کردن
unnaturally	غیر طبیعی
normalising	طبیعی کردن
unnatural	غیر طبیعی
natural selection	انتخاب طبیعی
normalize	طبیعی کردن
seeps	تراوش طبیعی
seeping	تراوش طبیعی
natural childbirth	زایمان طبیعی
falsetto	غیر طبیعی
naturalizes	طبیعی شدن
naturalises	طبیعی شدن
naturalize	طبیعی شدن