Dictiornary-Farsi | با لکنت گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
mant	با لکنت گفتن


Other Matches

stuttered	لکنت
mant	لکنت
stutter	لکنت
stutters	لکنت
stammers	لکنت
stammered	لکنت
falteringly	با لکنت
stammer	لکنت
stammeringly	با لکنت
stutter	لکنت داشتن
tongue tie	لکنت زبان
stuttered	لکنت داشتن
stutters	لکنت داشتن
stuttering	لکنت زبان
stammering	لکنت زبان
fribble	لکنت داشتن
mant	لکنت داشتن
stammer	لکنت پیدا کردن
falter	لکنت زبان پیداکردن
faltered	لکنت زبان پیداکردن
falters	لکنت زبان پیداکردن
stammers	لکنت پیدا کردن
impediment in speech	لکنت زبان گره
tongue tie	لکنت زبان داشتن
stammered	لکنت پیدا کردن
stumbling	تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbles	تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbled	تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumble	تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
hyphen	برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens	برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
fumbles	لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble	لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled	لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
to give utterance to	گفتن
pshaw	اه گفتن
iteration	گفتن
adduse	گفتن
get out	گفتن
mouth	گفتن
tells	گفتن
telling-off	گفتن
tell	گفتن
bubbling	گفتن
bubbles	گفتن
say	گفتن
says	گفتن
mouthed	گفتن
mouthing	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
informs	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
saith	گفتن
bubbled	گفتن
bubble	گفتن
vituperate	بد گفتن
utters	گفتن
uttered	گفتن
let out <idiom>	گفتن
rehearse	گفتن
viyuperate	بد گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
utter	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearsing	گفتن
to weep out	گفتن
rehearses	گفتن
to tell a story	گفتن
mouths	گفتن
saluted	تهنیت گفتن
twaddle	چرند گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
weasels	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
salute	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
enounce	به صراحت گفتن
doxologize	ستایش گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
call bad names	ناسزا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
avouch	اشکارا گفتن
allegorize	مثل گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserating	تسلیت گفتن بر
adulate	مدح گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
reviles	ناسزا گفتن
saluting	تهنیت گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
communes	راز دل گفتن
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
giggle	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
giggling	سخن گفتن
confide	محرمانه گفتن
speak	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
giggles	سخن گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
panegyrize	مدح گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
outvoice	بلندترسخن گفتن از
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن

mant

با لکنت گفتن