English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
To look fondly at someone . با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
Other Matches
to drink in with ones eyes بچشم خریداری نگاه کردن
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
dear bought جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
purchase خریداری کردن
purchased خریداری کردن
purchases خریداری کردن
purchase خرید خریداری کردن
purchased خرید خریداری کردن
purchases خرید خریداری کردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
bequeath بکسی واگذار کردن
bequeathing بکسی واگذار کردن
bequeaths بکسی واگذار کردن
to take pity on any one بکسی رحم کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
to give heed to any one بکسی اعتنایاتوجه کردن
to give one the knee بکسی تعظیم کردن
To spit at someone (something). بکسی (چیزی ) تف کردن
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
to give one the knee بکسی تواضع کردن
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
deriding بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides بکسی خندیدن استهزاء کردن
to pelt some one with stones باسنگ بکسی حمله کردن
to ply any one with drink باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
derided بکسی خندیدن استهزاء کردن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
toa the life of a person سوء قصدنسبت بکسی کردن
to pelt some one with stones سنگ بکسی پرت کردن
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
to follow any ones example سرمشق کسیراپیروی کردن بکسی تاسی کردن
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
to serve a legal p on any one ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
patenting امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
patented امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patents امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to palm off a thing on aperson چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
buying خریداری
purchases خریداری
acquistion خریداری
purchased خریداری
purchase خریداری
redemption خریداری و ازادسازی
boughten خریداری شده
purchasable قابل خریداری
date of acquisition تاریخ خریداری
irredeemable غیرقابل خریداری
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
irredeemable غیر قابل خریداری
achate اشیاء خریداری شده
affordable قابل تهیه و خریداری
to dwell on نگاه کردن
stare رک نگاه کردن
to watch نگاه کردن
see نگاه کردن
eye نگاه کردن
eyeing نگاه کردن
regard نگاه کردن
eying نگاه کردن
regarded نگاه کردن
stares رک نگاه کردن
eyes نگاه کردن
regards نگاه کردن
stared رک نگاه کردن
sees نگاه کردن
squinny کج کج نگاه کردن
leering نگاه کج کردن
squint چپ نگاه کردن
To look askance. To give a dirty look. چپ چپ نگاه کردن
leered نگاه کج کردن
squints چپ نگاه کردن
leer نگاه کج کردن
to set eyes on نگاه کردن
squinted چپ نگاه کردن
to look daggers چپ چپ نگاه کردن
leers نگاه کج کردن
to look on with نگاه کردن
dirty look <idiom> چپ چپ نگاه کردن
ogling نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogled نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogle نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogles نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
gawking احمقانه نگاه کردن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
gawks بی خیال نگاه کردن
gapes خیره نگاه کردن
gawks احمقانه نگاه کردن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
gawking بی خیال نگاه کردن
peer با دقت نگاه کردن
gawked احمقانه نگاه کردن
gloat خیره نگاه کردن
peered با دقت نگاه کردن
glim نگاه اجمالی کردن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
gawked بی خیال نگاه کردن
to look at each other به یکدیگر نگاه کردن
squinny زیرچشمی نگاه کردن
gawk احمقانه نگاه کردن
pried بادقت نگاه کردن
gawk بی خیال نگاه کردن
pried فضولانه نگاه کردن
pries بادقت نگاه کردن
peering با دقت نگاه کردن
to stael a look دزدانه نگاه کردن
gaped خیره نگاه کردن
pry بادقت نگاه کردن
gapes باشگفتی نگاه کردن
looked نگاه کردن نگریستن
looks نگاه کردن نگریستن
stare خیره نگاه کردن
gaping باشگفتی نگاه کردن
glares خیره نگاه کردن
gape باشگفتی نگاه کردن
glared خیره نگاه کردن
glare خیره نگاه کردن
gape خیره نگاه کردن
stares خیره نگاه کردن
to run through نگاه اجمالی کردن در
stared خیره نگاه کردن
gaped باشگفتی نگاه کردن
gaping خیره نگاه کردن
look نگاه کردن نگریستن
pry فضولانه نگاه کردن
look up نگاه کردن مراجعهای
gaze بادقت نگاه کردن
gazed خیره نگاه کردن
gazed بادقت نگاه کردن
gazes خیره نگاه کردن
gazes بادقت نگاه کردن
gazing خیره نگاه کردن
gazing بادقت نگاه کردن
to look a bout بهر سو نگاه کردن
to look down با نگاه مطیع کردن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to have a look at something بچیزی نگاه کردن
gaze خیره نگاه کردن
keek نگاه دزدانه کردن
glowers خیره نگاه کردن
glowering خیره نگاه کردن
glowered خیره نگاه کردن
look about بهر سو نگاه کردن
glower خیره نگاه کردن
peeks زیرچشمی نگاه کردن
peeking زیرچشمی نگاه کردن
pries فضولانه نگاه کردن
peeked زیرچشمی نگاه کردن
peek زیرچشمی نگاه کردن
to look through ones fingers نگاه دزدانه کردن
skews منحرف کج نگاه کردن
glow نگاه سوزان کردن
to make eyes at عاشقانه نگاه کردن
glows نگاه سوزان کردن
to look at somebody askance به کسی چپ چپ نگاه کردن
to look behind پشت سر را نگاه کردن
gloats خیره نگاه کردن
glowed نگاه سوزان کردن
gloating خیره نگاه کردن
gorgonize خیره نگاه کردن
skew منحرف کج نگاه کردن
skewing منحرف کج نگاه کردن
gloated خیره نگاه کردن
peeped از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
languishing باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languishes باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languished باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
glower اخم کردن نگاه خیره
gazed چشم دوختن زل زل نگاه کردن
teleview به برنامههای تلویزیونی نگاه کردن
glowered اخم کردن نگاه خیره
glowering اخم کردن نگاه خیره
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
gaze چشم دوختن زل زل نگاه کردن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
gazes چشم دوختن زل زل نگاه کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
gazing چشم دوختن زل زل نگاه کردن
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com