Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
stipple
با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
Other Matches
solid
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solids
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
composite video
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
shock point
نقطه ایجاد زلزله
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
offset knots
گره نامتقارن
[گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
silhouettes
طرح سایه سایه انداختن
silhouette
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
shades
سایه دار کردن
shade
سایه دار کردن
shadings
سایه دار کردن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
to go to the shades
مردن سایه دار کردن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
He fight with his shadow.
<proverb>
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
ActiveX
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
kernels
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
yowls
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precluding
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowl
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
engendering
ایجاد کردن
engenders
ایجاد کردن
screeched
ایجاد کردن
screeches
ایجاد کردن
screeching
ایجاد کردن
screech
ایجاد کردن
develops
ایجاد کردن
develop
ایجاد کردن
engendered
ایجاد کردن
engender
ایجاد کردن
creates
ایجاد کردن
creating
ایجاد کردن
create
ایجاد کردن
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
breached
ایجاد شکاف کردن
mushrooming
بسرعت ایجاد کردن
mushroomed
بسرعت ایجاد کردن
mushroom
بسرعت ایجاد کردن
tempests
توفان ایجاد کردن
breaches
ایجاد شکاف کردن
obstructs
ایجاد مانع کردن
obstructing
ایجاد مانع کردن
obstructed
ایجاد مانع کردن
mushrooms
بسرعت ایجاد کردن
constructs
ایجاد کردن ساخت
punched
سوراخ ایجاد کردن
punch
سوراخ ایجاد کردن
inbreed
از یک نژاد ایجاد کردن
punches
سوراخ ایجاد کردن
tempest
توفان ایجاد کردن
set off
<idiom>
بالانس ایجاد کردن
construct
ایجاد کردن ساخت
breach
ایجاد شکاف کردن
constructing
ایجاد کردن ساخت
constructed
ایجاد کردن ساخت
put out
منتشرساختن ایجاد کردن
reflating
تورم ایجاد کردن
reflates
تورم ایجاد کردن
tide
جزرومد ایجاد کردن
reflecterize
ایجاد انعکاس کردن
reflectorize
ایجاد انعکاس کردن
reflated
تورم ایجاد کردن
discomfits
ایجاد اشکال کردن
reflate
تورم ایجاد کردن
canalize
ایجاد ابراه کردن
discomfit
ایجاد اشکال کردن
obstruct
ایجاد مانع کردن
To set(create,establish)a precedent.
ایجاد سابقه کردن
discomfiting
ایجاد اشکال کردن
discomfited
ایجاد اشکال کردن
deluges
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluging
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluge
غرق کردن طوفان ایجاد کردن
overcast
سایه افکندن ابر ابر دار کردن
revolutionises
در کشور ایجاد شورش کردن
delay
خیری ایجاد کردن در چیزی
revolutionizes
در کشور ایجاد شورش کردن
leave a bad taste in one's mouth
<idiom>
حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
revolutionized
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionised
در کشور ایجاد شورش کردن
clunk
این صدا را ایجاد کردن
revolutionize
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing
در کشور ایجاد شورش کردن
clunks
این صدا را ایجاد کردن
screak
صدای گوشخراش ایجاد کردن
procreant
وابسته به ایجاد کردن یا زادن
wham
باتصادم ایجاد صدا کردن
delays
خیری ایجاد کردن در چیزی
screeck
صدای گوشخراش ایجاد کردن
obsessing
ایجاد عقده روحی کردن
knock about
سرو صدا ایجاد کردن
obsess
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
ایجاد عقده روحی کردن
delaying
خیری ایجاد کردن در چیزی
begetting
بوجود اوردن ایجاد کردن
begets
بوجود اوردن ایجاد کردن
beget
بوجود اوردن ایجاد کردن
work out
در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
fleck
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
flecks
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
fix
نقطه کردن
fixes
نقطه کردن
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
vesiculate
حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
blow
در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
nettle
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
twittering
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
blows
در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
loopholes
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
twitters
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
whish
: صدای حرف "سین " ایجاد کردن
loophole
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
strangulate
خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
stave
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
plash
صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
twitter
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
point
نقطه گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
localizing
در یک نقطه جمع کردن
localizes
در یک نقطه جمع کردن
localize
در یک نقطه جمع کردن
localising
در یک نقطه جمع کردن
localises
در یک نقطه جمع کردن
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
calenture
تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
counter shed
پودکشی
[عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documented
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
jingled
جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling
جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingle
جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles
جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to upset the applecart
<idiom>
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com