Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
Other Matches
nubile
قابل ازدواج و همسری
morgantic marriage
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
falling of the womb
سقوط کردن پائین افتادگی
to reach down
سوی پائین دراز کردن
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
marries
ازدواج کردن
joined
ازدواج کردن
wive
ازدواج کردن
joins
ازدواج کردن
join
ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
marry
ازدواج کردن
to take to wife
ازدواج کردن با
monandry
یک همسری
monogamy
تک همسری
bigamy
دو همسری
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
exogamy
برون همسری
inbreeding
درون همسری
polygamy
چند همسری
endogamy
درون همسری
endogamous
درون همسری
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
stratify
طبقه طبقه کردن
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
exogamous
وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
juniority
رتبه پائین تر
falling of the womb
پائین افتادگی
katabatic
پائین اینده
f.of a bed
پائین بستریاتختخواب
f.of a page
پائین صفحه
downwards
بطرف پائین
land vi
پائین امدن
low price
قیمت پائین
low productivity
بازده پائین
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
bottom price
پائین ترین قیمت
sewsaw
بالا و پائین رفتن
shift downward
انتقال به سمت پائین
sewsaw
پس و پیش بالا و پائین
neap tide
پائین ترین جزر و مد
light or lighted
پائین امدن واردامدن
shift downward
حرکت به سمت پائین
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
phreatic decline
پائین رفتن سطح ایستائی
tax havens
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
tax haven
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
to d. a hill
از تپه ایی پائین امدن
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
to haul a ship
بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
fluctuable
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
least developed countries
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
velocity of retreat
سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
categorized
طبقه بندی کردن
categorising
طبقه بندی کردن
layer
طبقه بندی کردن
pigeonhole
طبقه بندی کردن
layers
طبقه بندی کردن
classifies
طبقه بندی کردن
categorizing
طبقه بندی کردن
categorize
طبقه بندی کردن
classifying
طبقه بندی کردن
categorises
طبقه بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
systemize
طبقه بندی کردن
classify
طبقه بندی کردن
categorised
طبقه بندی کردن
categorizes
طبقه بندی کردن
aggroup
طبقه بندی کردن
graduates
طبقه بندی کردن
graduating
طبقه بندی کردن
graduate
طبقه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
classed
طبقه بندی کردن رده
integrade
[طبقه بندی داخلی کردن]
classes
طبقه بندی کردن رده
intergrade
طبقه بندی داخلی کردن
class
طبقه بندی کردن رده
classing
طبقه بندی کردن رده
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
No matter which way you fling a cat, it will light.
<proverb>
گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
tide mark
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
assort
طبقه بندی کردن مناسب بودن
labelled
برچسب زدن طبقه بندی کردن
labels
برچسب زدن طبقه بندی کردن
labeling
برچسب زدن طبقه بندی کردن
label
برچسب زدن طبقه بندی کردن
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
stapling
فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapled
فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
staple
فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
polygamy
چند همسری چند همسر گزینی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
indexes
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
index
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
marriage
ازدواج
hymen
ازدواج
marriageable age
ازدواج
marriages
ازدواج
matrimony
ازدواج
hymens
ازدواج
spousal
ازدواج
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
post nuptial
بعد از ازدواج
premarital
پیش از ازدواج
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
wedded
وابسته به ازدواج
wedded
ازدواج کرده
misogamist
بیزار از ازدواج
nullity of marriage
بطلان ازدواج
marriage bed
قباله ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
affiance
پیمان ازدواج
marriage registry
دفتر ازدواج
single
ازدواج نکرده
registration of marriage
ثبت ازدواج
remarriage
ازدواج مجدد
remarriages
ازدواج مجدد
mismatch
ازدواج ناجور
sole
ازدواج نکرده
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
matrimonial
مربوط به ازدواج
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
misogamy
بیزاری از ازدواج
matrimony
ازدواج نکاح
matches
ازدواج زورازمایی
match
ازدواج زورازمایی
soles
ازدواج نکرده
wedder
ازدواج کننده
misogamy
ازدواج ستیزی
civil marriages
ازدواج محضری
mesalliance
ازدواج با زیردستان
civil marriage
ازدواج محضری
temporary marriage
ازدواج موقت
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
gamophobia
ازدواج هراسی
termination of marriage
فسخ ازدواج
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
newlywed
تازه ازدواج کرده
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com