Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
will
با وصیت واگذارکردن خواستن
willed
با وصیت واگذارکردن خواستن
wills
با وصیت واگذارکردن خواستن
Other Matches
to cry out for help
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
willed
وصیت وصیت نامه
wills
وصیت وصیت نامه
will
وصیت وصیت نامه
entrusting
واگذارکردن
yielded
واگذارکردن
entrusts
واگذارکردن
admit
واگذارکردن
admits
واگذارکردن
yield
واگذارکردن
vest
واگذارکردن
yields
واگذارکردن
vests
واگذارکردن
entrust
واگذارکردن
admitting
واگذارکردن
to hand over
واگذارکردن
make over
واگذارکردن
to give away
واگذارکردن رسواکردن
amortize
بدیگری واگذارکردن
to put out to lease
یا اجاره واگذارکردن
to submit to a
بحکمیت واگذارکردن
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
title
واگذارکردن عنوان دادن به
quiteclaim
چشم پوشیدن از واگذارکردن
titles
واگذارکردن عنوان دادن به
abandons
واگذارکردن تسلیم شدن
abandon
واگذارکردن تسلیم شدن
to vest a property in any one
ملکی رابکسی واگذارکردن
abandoning
واگذارکردن تسلیم شدن
testaments
وصیت
bequest
وصیت
testament
وصیت
injunction
وصیت
injunctions
وصیت
bequests
وصیت
willed
وصیت کردن
will
وصیت وصیتنامه
will
وصیت وصایا
hand down
<idiom>
وصیت کردن
will
وصیت کردن
willed
وصیت وصایا
willed
وصیت وصیتنامه
nuncupative will
وصیت شفاهی
testamentary
وصیت شده
testamentary
مطابق با وصیت
testate
وصیت کرده
testate
دارای وصیت
testator
وصیت کننده
to make one's will
وصیت کردن
making a will
وصیت کردن
make one's will
وصیت کردن
wills
وصیت کردن
wills
وصیت وصایا
wills
وصیت وصیتنامه
contractual will
وصیت عهدی
he died intestate
بی وصیت مرد
possessory will
وصیت تملیکی
make a will
وصیت کردن
universal legacy
وصیت مطلق
testament
وصیت نامه
testaments
وصیت نامه
bequeath
وصیت کردن
bequeathed
وصیت کردن
bequeathing
وصیت کردن
bequeaths
وصیت کردن
intestate
متوفای بی وصیت
intestate
بدون وصیت
to nuncupate a will
زبانی وصیت کردن
Old Testament
پیمان یا وصیت قدیم
testament
تدوین وصیت نامه
law of succession
حقوق ارث و وصیت
testaments
تدوین وصیت نامه
administration of a will
اجرای وصیت نامه
intestate death
موت بدون وصیت
intestacy
فوت پیش از وصیت
testamentary
وابسته به وصیت نامه
intestacy
نداشتن وصیت نامه
intestate
فاقد وصیت نامه
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
demise
انتقال دادن مال با وصیت
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
testate
متوفایی که وصیت کرده باشد
testate
وصیت کردن شهادت دادن
testacy
تهیه وتدوین وصیت نامه
begueath
تملیک مال به وسیله وصیت
republication of will
اعاده اعتبار وصیت نامه
d. will
پیش نویس یا وصیت نامه
intestate
کسی که بدون وصیت می میرد
probate
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
devises
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate
کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devise
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
wish
[would like]
خواستن
to call in
خواستن
to call for
خواستن
to beg leave
خواستن
crave
خواستن از ته دل
yearn
خواستن از ته دل
solicits
خواستن
intending
خواستن
solicit
خواستن
solicited
خواستن
asking
خواستن
asks
خواستن
soliciting
خواستن
ask
خواستن
desiderate
خواستن
intends
خواستن
to call up
خواستن
desire
خواستن
wills
خواستن
intend
خواستن
aspire
خواستن از ته دل
willed
خواستن
asked
خواستن
will
خواستن
wished
خواستن
likes
دل خواستن
desiring
خواستن
liked
دل خواستن
like
دل خواستن
wishes
خواستن
desires
خواستن
wish
خواستن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
gavelkind
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
to permit oneself
اجازه خواستن
to seek a position
نظر خواستن
to ask permission
اجازه خواستن
to seek or ask lagal a
نظرقضائی خواستن
to call in evidence
گواهی خواستن از
to excuse oneself
پوزش خواستن
to seek advice
نظر خواستن
demurs
مهلت خواستن
demurring
مهلت خواستن
demurred
مهلت خواستن
to ask for quarter
امان خواستن
to pray in aid of
یاری خواستن از
to offer an apology
پوزش خواستن
to excuse oneself
معذرت خواستن
set one's heart on
<idiom>
شدیدا خواستن
to a oneself for help
یاری خواستن
demur
مهلت خواستن
alibi
عذر خواستن
apologizing
معذرت خواستن
apologizing
پوزش خواستن
importuning
مصرانه خواستن
apologizes
معذرت خواستن
apologizes
پوزش خواستن
apologized
معذرت خواستن
apologized
پوزش خواستن
apologize
معذرت خواستن
importuned
مصرانه خواستن
importune
مصرانه خواستن
choosing
خواستن پسندیدن
excusing
معذرت خواستن
excuses
معذرت خواستن
chooses
خواستن پسندیدن
choose
خواستن پسندیدن
excused
معذرت خواستن
excuse
معذرت خواستن
alibis
عذر خواستن
cried
بزازی خواستن
importunes
مصرانه خواستن
flagitate
باسماجت خواستن
flagitate
مصرانه خواستن
apologised
پوزش خواستن
call to witness
گواهی خواستن از
call to account
حساب خواستن از
apologised
معذرت خواستن
call in evidence
گواهی خواستن از
apologises
پوزش خواستن
asking for a respite
مهلت خواستن
apologising
معذرت خواستن
apologising
پوزش خواستن
apologise
معذرت خواستن
appeal to the supreme court
فرجام خواستن
apologises
معذرت خواستن
apologize
پوزش خواستن
bones
خواستن درخواست کردن
required
خواستن مستلزم بودن
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
boning
خواستن درخواست کردن
require
خواستن مستلزم بودن
To apologize to someone.
از کسی عذر خواستن
When there is a wI'll, there is a way.
خواستن توانستن است
To demand ones right. To get ones due.
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to ask somebody's advice
از کسی نظر خواستن
boned
خواستن درخواست کردن
beg
خواستن گدایی کردن
pardon
بخشیدن معذرت خواستن
begged
خواستن گدایی کردن
begs
خواستن گدایی کردن
to make a gesture of apology
با اشاره معذرت خواستن
requires
خواستن مستلزم بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com