Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Other Matches
achromatic
سیاه و سفید
black and white
سیاه و سفید
BPP
یک بیت برای سیاه یا سفید
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
dorper
گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
monochrome
در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
woodruff
حشره مصنوعی دارای بالهای سیاه و سفید
painted lady
پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
reverse
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversed
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverses
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversing
حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
achromatic colour
رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
resolving power
اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
monochrome
صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
contrast
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
positive
که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
a chromatic
[معماری بدون رنگ یعنی تنها با رنگ سیاه و سفید با آلروماتیک]
apartheid
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
contrast
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasts
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
blacks
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
basalt
نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouettes
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouette
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin
رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape
نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
leukon
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
sables
رنگ سیاه لباس سیاه
black hole
حفره سیاه چاله سیاه
black holes
حفره سیاه چاله سیاه
bold face
طرح سیاه حرف سیاه
ethiops
سیاب سیاه جیوه سیاه
sable
رنگ سیاه لباس سیاه
smutted whcat
گندم سیاه یا زنگ سیاه
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
canvas
چادر
canvases
چادر
awning
چادر
camps
چادر
awnings
چادر
untented
بی چادر
tentage
چادر
tentless
بی چادر
camped
چادر
tents
چادر
tent
چادر
camp
چادر
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
marquees
چادر بزرگ
bedspread
چادر شب رختخواب
tent pole
دیرک چادر
To pitch a tent.
چادر زدن
double tent
چادر دو نفره
marquee
چادر بزرگ
tentage
وسایل چادر
camp
چادر زدن
pavilion
چادر صحرایی
pavilions
چادر صحرایی
for a tent
برای هر چادر
bedspreads
چادر شب رختخواب
camped
چادر زدن
veils
چادر پوشاندن
veil
چادر پوشاندن
encamp
چادر زدن
bell tent
چادر قلندری
tent pole
تیر چادر
nomadic
چادر نشین
encamping
چادر زدن
tent
چادر عشایر
strikes
چادر را از جا کندن
encamped
چادر زدن
pup tent
چادر پناهگاه
strike
چادر را از جا کندن
camps
چادر زدن
encamps
چادر زدن
sail hook
قلاب چادر
leukocyte
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
No camping
چادر زدن ممنوع
roof tree
کش دیرک افقی چادر
ridge pole
کش دیرک افقی چادر
nomad
چادر نشین ایلیاتی
Camping
اردو یا چادر زدن
nomads
چادر نشین ایلیاتی
furl awning
جمع کردن چادر
side screen
چادر افتاب گیر
slopping awning
شیب دادن چادر
spred awning
چادر پهن کردن
stanchion
سایبان یا چادر جلومغازه
frapping awning
باد نگیر کردن چادر
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
black body radiation
تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
camper
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
campers
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
uncovers
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovering
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
uncover
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
Ensi
[نوعی قالیچه پرده آویز بین ترکمن ها بر سر درب ورودی به چادر استفاده می شود و حالتی از پنجره را نشان می دهد.]
camps
پادگان اردو زدن چادر زدن
camped
پادگان اردو زدن چادر زدن
camp
پادگان اردو زدن چادر زدن
white
سفید
blank check
چک سفید
whitest
سفید
snow-white
سفید
minever
خز سفید
whiter
سفید
shiro
سفید
blank cheque
چک سفید
whiting
گچ سفید
snowy
سفید
blank cheques
چک سفید
chalk
گل سفید
white tailed
دم سفید
silvery
سفید
hoary headed
مو سفید
miniver
خز سفید
sow white
سفید
blankest
سفید
chalks
گل سفید
chalked
گل سفید
alabastrine
سفید
blank
سفید
hoary
سفید
chalking
گل سفید
white wool
پشم سفید
blank cheques
سفید مهر
ratch
علامت سفید
White House
کاخ سفید
white flame
شعله سفید
kindling
چوب سفید
whitish
نزدیک به سفید
whitish
تا اندازهای سفید
rose of may
نرگس سفید
greybeard
ریش سفید
white flag
پرچم سفید
riesling
شراب سفید
blank cheque
سفید مهر
white heat
دمای سفید
white lead
سفید اب شیخ
white noise
نویز سفید
white oak
بلوط سفید
white pepper
فلفل سفید
habenaria
زر اوند سفید
white phosphorous
فسفر سفید
white propaganda
تبلیغات سفید
blank
ورقه سفید
hoariness
سفید مویی
white noise
نوفه سفید
white matter
ماده سفید
hellebore
خریق سفید
White Paper
کتاب سفید
alabaster
مرمر سفید
blank
سفید سفیدی
white level
تراز سفید
ragstone
سنگ سفید
White Papers
کتاب سفید
hag
مه سفید حصار
flagtruce
پرچم سفید
unleached
سفید نشده
veratrum
خربق سفید
white f.
پرچم سفید
wall eye
چشم سفید
leucophlegmasia
التهاب سفید
lungs
جگر سفید
lung
جگر سفید
galvanized iron
اهن سفید
snow white
سفید یکدست
hags
مه سفید حصار
tabula rasa
لوح سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com