English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (16 milliseconds)
English Persian
pull up to با چیزی برابر شدن
pull up with با چیزی برابر شدن
Search result with all words
triple سه برابر چیزی بودن
tripled سه برابر چیزی بودن
triples سه برابر چیزی بودن
tripling سه برابر چیزی بودن
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
Other Matches
howitzer توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate سه برابر سه برابر کردن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
threefold سه برابر
level with each other برابر
three fold سه برابر
vs در برابر
even <adj.> برابر
identical برابر
double دو برابر
tantamount برابر
paripassu برابر
two fold دو برابر
tenfold ده برابر
one fold یک برابر
equals برابر
equalling برابر
equalled برابر
equaling برابر
versus در برابر
equaled برابر
equal برابر
ninefold نه برابر
sextuple شش برابر
sixfold شش برابر
one hundred times as many صد برابر
symmetric برابر
doubled دو برابر
bracketed برابر
tripling سه برابر
eq برابر با
homological برابر
decuple ده برابر
breasts برابر
opposite برابر
triple سه برابر
squares برابر
tripled سه برابر
square برابر
squared برابر
for در برابر
euqal برابر
breast برابر
doubled up دو برابر
opposites برابر
he is twice the man he was دو برابر
abreast برابر
equipollent برابر
as much a دو برابر
squaring برابر
triples سه برابر
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
trebles سه برابر کردن
sevenfold هفت برابر
sextuple شش برابر کردن
humbled to the dust باخاک برابر
leveled سطح برابر
antitheses برابر نهاده
trebling سه برابر کردن
trebled سه برابر کردن
plains صاف برابر
dead even دقیقا برابر
eualize برابر کردن
multiple چند برابر
eight fold هشت برابر
equilateral دو پهلو برابر
plainer صاف برابر
equalization برابر کردن
double : دو برابر دوتا
fivefold پنج برابر
double دو برابر کردن
doubler دو برابر کننده
ge بزرگتر از یا برابر با
lifelong برابر یک عمر
treble سه برابر کردن
plain صاف برابر
plainest صاف برابر
equalze برابر کننده
equality gate برابر سازی
parallel برابر خط موازی
doubled up : دو برابر دوتا
doubled اندازه دو برابر
doubled دو برابر بزرگتر
millionfold یک میلون برابر
money worth برابر پول
parallelling برابر خط موازی
parallels برابر خط موازی
nip and tuck تقریبا برابر
doubled up دو برابر کردن
equalizer برابر کننده
equalizers برابر کننده
manifold چند برابر
paralleled برابر خط موازی
doubled up اندازه دو برابر
level out برابر کردن
paralleling برابر خط موازی
leveler برابر کننده
leveller برابر کننده
life long برابر با یک عمر
doubled up دو برابر بزرگتر
doubled دو برابر کردن
octuple هشت برابر
doubled : دو برابر دوتا
counterbalance نیروی برابر
parallelled برابر خط موازی
par برابر کردن
quintuple پنج برابر
counterweight وزنه برابر
reduplicate دو برابر کردن
senary شش برابر ششگانه
counterweights وزنه برابر
anti thesis برابر نهاد
quadraple چهار برابر
counterbalanced نیروی برابر
counterbalances نیروی برابر
double اندازه دو برابر
fair play شرایط برابر
parallelize برابر کردن
peer to each other برابر با یکدیگر
double دو برابر بزرگتر
antithesis برابر نهاده
deuce برابر درامتیاز 04
prallelize برابر کردن
against payment در برابر پول
septuple هفت برابر
equals برابر مساوی
equaled برابر مساوی
equal برابر مساوی
equivalents برابر مشابه
equaling برابر مساوی
equivalent برابر مشابه
level سطح برابر
levelled سطح برابر
levels سطح برابر
EC پیشوند برابر با ex-
ties برابر شدن
tie برابر شدن
equalling برابر مساوی
under the same conditions شرایطی برابر
equalled برابر مساوی
mustn't برابر است با not must
water resistant مقاوم در برابر اب
triply بطور سه برابر
peered برابر بودن با
peer برابر بودن با
triple precision با دقت سه برابر
treble our casualties سه برابر تلفات ما
trebly بطور سه برابر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com