Dictiornary-Farsi | با کرم یا خامه زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
with double cream	با کرم یا خامه زیاد


Other Matches

raw cream	خامه
cinnamon per	خامه پر
styloipodium	ته خامه
with cream	با خامه
raw silk	خامه
sleave silk	خامه
floss silk	خامه
slab	برامه خامه
creaminess	خامه داری
slabs	برامه خامه
penning	خامه نوشتن
cream separator	خامه گیر
penned	خامه نوشتن
bale of pile	عدل خامه
remex	ساقه پر خامه پر
creamer	خامه گیر
sour cream	خامه ترش
pens	خامه نوشتن
with single cream	با کرم یا خامه کم
pile	خامه فرش
sleave	ابریشم خامه
silk pile	خامه ابریشمی
pen	خامه نوشتن
styling	خامه سبک نگارش
styles	خامه سبک نگارش
styled	خامه سبک نگارش
hard sauce	مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
separator	الت خامه گیری
skimmed milk	شیر بدون خامه
cream	کرم، خامه، سرشیر
style	خامه سبک نگارش
skims	شیر خامه گرفته
skimmed	شیر خامه گرفته
skim	شیر خامه گرفته
The cream wont keep tI'll tomorrow .	خامه تا فردا خراب می شود
styloipodium	ته خامه گیاهان خانواده هویج
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
cream cheese	پنیری که با شیر خامه دارتهیه شود
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
mousse	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
mousses	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
hook knife	چاقوی قلاب شکل [جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
unspun pile	[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
eclair	شیرینی خامه دار و بستنی دار
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
superabundant	زیاد
intense	زیاد
mickle or muckle	زیاد
not a lettle	زیاد
muckle	زیاد
copious	زیاد
effusively	زیاد
plaguily	زیاد
plethoric	زیاد
excessive	زیاد
ranksack	زیاد
fulsome	زیاد
extensive	زیاد
too	زیاد
over and above	زیاد
no end of	زیاد
widely	زیاد
mickle	زیاد
populous	زیاد
great-	زیاد
great	زیاد
rife	زیاد
highly	زیاد
heartbreak	غم زیاد
much	زیاد
heavily	زیاد
widest	زیاد
wider	زیاد
wide	زیاد
greatly	زیاد
profusely	زیاد
profoundly	زیاد
greatest	زیاد
late	زیاد
numerous	زیاد
large adv	زیاد
in quantities	زیاد
in excess	زیاد
immane	زیاد
heart break	غم زیاد
outrageously	زیاد
vastly	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
extortionary	زیاد
egregiously	زیاد
extortionate	زیاد
many	زیاد
very	زیاد
swingeing	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
tremendously	زیاد
immoderate	زیاد
intensively	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
overly	زیاد
highs	زیاد
thick	زیاد
thicker	زیاد
highest	زیاد
thickest	زیاد
to a large extent	زیاد
glaring	زیاد
too much	زیاد
supererogatory	زیاد
squeamishly	زیاد
overmuch	زیاد
squeamishness	زیاد
carnosity	گوشت زیاد
boisterously	باصدای زیاد
torrid	زیاد گرم
bad nip	تای زیاد
augmenter	زیاد کننده
at long intervals	بفواصل زیاد
oodles	خیلی زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
multiplies	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
exuberantly	بفراوانی زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
consumedly	بطور زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
excessive eating	خوردن زیاد
excessive love	دوستی زیاد
overload	زیاد پر کردن
exquisite taste	سلیقه زیاد
fervidity	گرمی زیاد
fervidness	گرمی زیاد
finicality	خودارایی زیاد
floridly	با ارایش زیاد
eclat	سروصدا زیاد
diuresis	ادرار زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
d. haste	شتاب زیاد
dense ignorance	نادانی زیاد
desudation	عرق زیاد
desudation	خوی زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
overloads	زیاد پر کردن
so much <idiom>	مقدار زیاد
high relief	برجستگی زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
desperation	نومیدی زیاد
wide apart	زیاد از هم جدا
extreme	خیلی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
downpours	بارندگی زیاد
my grief was intensified	غصه من زیاد
terrors	ترس زیاد
terror	ترس زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffs	زیاد نوشیدن
multiply	زیاد شدن
superannuated	زیاد کهنه
manifold	بسیار زیاد
swarms	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
boosters	زیاد کننده
hell bent	زیاد خمیده
hell-bent	زیاد خمیده
far	زیاد خیلی
multiplying	زیاد شدن
accretive	زیاد شونده
aggrandise	زیاد شدن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
booster	زیاد کننده
swarm	دسته زیاد
increase	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
increases	زیاد کردن
on a grand scale <adv.>	به مقدار زیاد
queasy	زیاد دقیق
alto relievo	برجستگی زیاد
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
overlabour	زیاد کارکردن
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
overrider	حق دلالی زیاد
overstock	زیاد پر کردن
overvoltage	فشار زیاد
overwrite	زیاد نوشتن
particularity	دقت زیاد