Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (7 milliseconds)
English
Persian
to make friends with anyone
با کسی اشنایی یا دوستی
Other Matches
orientation
اشنایی
friendship
اشنایی
acquaintances
اشنایی
friendships
اشنایی
acquaintedness
اشنایی
familiarity
اشنایی
i am not a with him
با او اشنایی ندارم
conversance
اشنایی کامل
to keep one's distance
اشنایی نکردن
conversancy
اشنایی کامل
inwarness
صمیمیت اشنایی
technologies
اشنایی باصول فنی
to make an a of any one
با کسی اشنایی کردن
technology
اشنایی باصول فنی
strategics
اشنایی به حیلههای جنگی
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
pickup
هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
peace
دوستی
fellowships
دوستی
friendship
دوستی
brotherliness
دوستی
friendships
دوستی
fellowship
دوستی
togetherness
دوستی
uxoriousness
زن دوستی
philogyny
زن دوستی
sodality
دوستی
paternal love
دوستی پدرانه
ophilia
مار دوستی
philoprogenitiveness
بچه دوستی
negrophilism
سیاه دوستی
love feast
عید دوستی
motherly love
دوستی مادرانه
fraternization
دوستی کردن
negrophilism
دوستی بازنگیان
professed love
دوستی زبانی
wanderlust
اوارگی دوستی
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
ties of friendship
قیودیاعلاقه دوستی
the utmost love
منتهای دوستی
taphophilia
گور دوستی
self love
خود دوستی
ritualism
تشریفات دوستی
protestation of frienship
ادعای دوستی
excessive love
دوستی زیاد
brotherly
ازروی دوستی
humanitarianism
بشر دوستی
philanthropy
بشر دوستی
algophilia
درد دوستی
altruism
نوع دوستی
fraternal love
دوستی برادری
lastering friendship
دوستی پا بر جا یا ثابت
endearing
از روی دوستی و محبت
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
humanitarianism
فلسفه همنوع دوستی
humanitarianism
مسلک بشر دوستی
fawns
افهار دوستی کردن
cozy up to (someone)
<idiom>
باکسی دوستی برقرارکردن
The bonds of friendship (affection).
رشته دوستی والفت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
fawned
افهار دوستی کردن
kiss of death
دوستی خاله خرسه
philosophically
ازراه حکمت دوستی
algolagnia
درد دوستی جنسی
electrophilic attack
حمله الکترون دوستی
fawn
افهار دوستی کردن
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
patriotically
از روی میهن دوستی
gregariously
از روی جمعیت دوستی
electrophilic addition
افزایش الکترون دوستی
breach of friendship
بهم زدن دوستی
bibliomania
جنون کتاب دوستی
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
He did it out of friendship.
ازروی دوستی اینکار راکرد
humanism
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship .
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
nucleophilic aromatic substitution
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
theocentricity
توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
theocentrism
توجه بخدا خدا دوستی
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
humanism
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship.
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass
<idiom>
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
profession of arms
شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
curry favor
<idiom>
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
iam p to of knowing him
از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com