Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
Other Matches
martinets
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinet
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
stiffenj
سفت وسخت کردن
age
سرد وسخت کردن فولاد
ages
سرد وسخت کردن فولاد
sinter
بستن وسخت شدن
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
catalepsy
تصلب وسخت شدن عضلات
bluenose
ادم متعصب وسخت گیر
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
sandalwoods
چوب محکم وسخت صندل سفید
sandalwood
چوب محکم وسخت صندل سفید
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
follow up
پی گیری کردن
ensues
پی گیری کردن
ensued
پی گیری کردن
ensue
پی گیری کردن
decoppering
مس گیری کردن
proofreads
غلط گیری کردن
deburr
پلیسه گیری کردن
precluding
پیش گیری کردن
refueled
سوخت گیری کردن
ranging
قلق گیری کردن
To remove the stains .
لکه گیری کردن
caulk
بتونه گیری کردن
cavil
خرده گیری کردن
over refine
زیادنکته گیری کردن
dry-cleans
لکه گیری کردن
precludes
پیش گیری کردن
dry-cleaning
لکه گیری کردن
preclude
پیش گیری کردن
refueling
سوخت گیری کردن
proofread
غلط گیری کردن
proofreading
غلط گیری کردن
precluded
پیش گیری کردن
tup
جفت گیری کردن
point
هدف گیری کردن
petrol
بنزین گیری کردن
emending
غلط گیری کردن
emend
غلط گیری کردن
emended
غلط گیری کردن
dry-cleaned
لکه گیری کردن
factorize
فاکتور گیری کردن
dry-clean
لکه گیری کردن
to take measures
اندازه گیری کردن
dry cleanse
لکه گیری کردن
emendate
غلط گیری کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
decarbonate
کاربن گیری کردن
decarbonize
کاربن گیری کردن
measure
اندازه گیری کردن
shells
سبوس گیری کردن
shelling
سبوس گیری کردن
caviled
خرده گیری کردن
retires
کناره گیری کردن
caviling
خرده گیری کردن
cavilled
خرده گیری کردن
cavils
خرده گیری کردن
refuelled
سوخت گیری کردن
retire
کناره گیری کردن
refuelling
سوخت گیری کردن
to seclude oneself
کناره گیری کردن
refuels
سوخت گیری کردن
shell
سبوس گیری کردن
emends
غلط گیری کردن
secede
کناره گیری کردن
fuelled
سوخت گیری کردن
fuelling
سوخت گیری کردن
targeted
هدف گیری کردن
desalt
نمک گیری کردن از
prevent
پیش گیری کردن
intercept
جلو گیری کردن
throw up
کناره گیری کردن از
crack down on
<idiom>
سخت گیری کردن
fuels
سوخت گیری کردن
targets
هدف گیری کردن
targeting
هدف گیری کردن
refuel
سوخت گیری کردن
targetted
هدف گیری کردن
targetting
هدف گیری کردن
seceded
کناره گیری کردن
prevents
پیش گیری کردن
secedes
کناره گیری کردن
to keep one's distance
کناره گیری کردن
seceding
کناره گیری کردن
intercepting
جلو گیری کردن
prevented
پیش گیری کردن
fussiness
ایراد گیری کردن
intercepts
جلو گیری کردن
preventing
پیش گیری کردن
target
هدف گیری کردن
to give wide berth to
کناره گیری کردن از
fueled
سوخت گیری کردن
intercepted
جلو گیری کردن
hold aloof
کناره گیری کردن
fuel
سوخت گیری کردن
fuels
تقویت سوخت گیری کردن
fueled
تقویت سوخت گیری کردن
fuelling
تقویت سوخت گیری کردن
fuelled
تقویت سوخت گیری کردن
to retire in to oneself
از جامعه کناره گیری کردن
fuel
تقویت سوخت گیری کردن
to keep oneself to oneself
کناره گیری ازمردم کردن
to throw up
کناره گیری کردن از استعفادادن از
intercross
تقاطع کردن جفت گیری
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
hypercriticize
زیاده خرده گیری کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
mate
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
meter
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
mated
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
take something to heart
<idiom>
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
abdicated
کناره گیری کردن استعفا دادن
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
abdicate
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicating
کناره گیری کردن استعفا دادن
meters
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something into account
<idiom>
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
mates
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
abdicates
کناره گیری کردن استعفا دادن
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
metre
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metres
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to retire from
[to]
a place
از
[به]
جایی کناره گیری کردن
[یا منزوی شدن]
to send in one's papers
کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to correct yhe press
چیز چاپ شده غلط گیری کردن
dispart
شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
methodize
در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
outbreed
جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
metre
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
meters
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
batch
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
batches
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
his severity relaxed
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system
سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
resumption
از سر گیری
luting
گل گیری
recapturing
پس گیری
biases
سو گیری
lutation
گل گیری
exorcism
جن گیری
exorcisms
جن گیری
recature
پس گیری
scorification
کف گیری
retractaion
پس گیری
recaptures
پس گیری
catch
بل گیری
bias
سو گیری
skimmed
کف گیری
dewatering
اب گیری
monogyny
یک زن گیری
skims
کف گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com