Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
Other Matches
mooch
گرفتن ماهی ازاد با قایق متحرک
stationary tactics
دردروازه ضربه ازاد از حریف گرفتن
ransoms
فدیه
ransom
فدیه
expense
فدیه
redeemers
فدیه دهنده
redeemer
فدیه دهنده
ransom
فدیه دادن
ransoms
فدیه دادن
ransomer
فدیه دهنده
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to let ship
ازاد کردن
cast loose
ازاد کردن
to let loose
ازاد کردن
releases
ازاد کردن
unfix
ازاد کردن
to set at liberty
ازاد کردن
let loose
ازاد کردن
unloose
ازاد کردن
let slip
ازاد کردن
to set at large
ازاد کردن
set free
ازاد کردن
unwrap
ازاد کردن
liberates
ازاد کردن
liberation
ازاد کردن
let go
ازاد کردن
discharge
ازاد کردن
discharges
ازاد کردن
liberating
ازاد کردن
deallocate
ازاد کردن
uncage
ازاد کردن
extrication
ازاد کردن
unwrapped
ازاد کردن
unwrapping
ازاد کردن
unwraps
ازاد کردن
enfranchize
ازاد کردن
release
ازاد کردن
liberalization
ازاد کردن
enfranchised
ازاد کردن
set at large
ازاد کردن
enfranchises
ازاد کردن
affranchize
ازاد کردن
enfranchising
ازاد کردن
enfranchise
ازاد کردن
unstring
ازاد کردن
emancipate
ازاد کردن
released
ازاد کردن
liberate
ازاد کردن
emancipated
ازاد کردن
emancipates
ازاد کردن
emancipating
ازاد کردن
freewheels
ازاد زندگی کردن
manumit
بنده را ازاد کردن
freewheeled
ازاد زندگی کردن
to discharge a guarantee
ضمانتی را ازاد کردن
freewheel
ازاد زندگی کردن
emancipation
ازاد کردن برده
unshackle
از زنجیر ازاد کردن
untuck
از بند ازاد کردن
manumission
ازاد کردن برده
setting free
ازاد کردن برده
disentanglement
از بند ازاد کردن
disencumber
ازقید ازاد کردن
trips
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
bail out
به قید کفیل ازاد کردن
releases
برگ مرخصی ازاد کردن
unyoke
از زیر یوغ ازاد کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
extricating
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
release on bail
به قید کفیل ازاد کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
bail
بقید کفیل ازاد کردن
release
برگ مرخصی ازاد کردن
extricates
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricate
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricated
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
released
برگ مرخصی ازاد کردن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
space heater
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
hang out the laundry
ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
totake
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
assert
حمایت کردن ازاد کردن
asserts
حمایت کردن ازاد کردن
asserted
حمایت کردن ازاد کردن
unbrace
رها یا ازاد کردن شل کردن
asserting
حمایت کردن ازاد کردن
bail out
به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
fog
تیره کردن مه گرفتن
circle
گرفتن احاطه کردن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
bevel
پخ کردن لبه گرفتن
circles
گرفتن احاطه کردن
strike root
ریشه کردن گرفتن
circling
گرفتن احاطه کردن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
obtain
فراهم کردن گرفتن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
embrace
در بر گرفتن بغل کردن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
فراهم کردن گرفتن
engage
گرفتن استخدام کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
fogs
تیره کردن مه گرفتن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
educe
گرفتن استخراج کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
to smell out
گرفتن وپیدا کردن
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
engages
گرفتن استخدام کردن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
hug
بغل کردن محکم گرفتن
bathed
ابتنی کردن حمام گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
to get to
شروع کردن دست گرفتن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
follow through
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
borrowed
وام گرفتن اقتباس کردن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
mourned
ماتم گرفتن گریه کردن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
mourns
ماتم گرفتن گریه کردن
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
mourn
ماتم گرفتن گریه کردن
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
wail
ناله کردن ماتم گرفتن
borrows
وام گرفتن اقتباس کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
slur
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
slurred
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com