English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
I am on intimate terms with one of the ministers . با یکی از وزراء نزدیک هستم
Other Matches
council ot ministers هیئت وزراء
councilboard میزیاجلسه هیئت وزراء میزیاجلسه انجمن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
am هستم
I'm من هستم
i am pushed for money هستم
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
i have not a dry t. on me سر تا پا خیس هستم
iam d. to go ارزومندرفتن هستم
I'm your age. من هم سن شما هستم.
I'm hungry. من گرسنه هستم.
i am under obligation to him من ممنون او هستم
i feel گرسنه هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
we owe him for his services خدمات او هستم
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
i feel sleepy خواب الود هستم
i maintain قائل هستم به اینکه ...
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
i am under obligation to him زیر بارمنت او هستم
i await you منتظر شما هستم
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
iam in bad خیلی در تنگی هستم
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
i a with you on that matter من در ان موضوع با شماموافق هستم
own a house دارای خانهای هستم
feet dry روی هدف هستم
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
i own that house من صاحب ان خانه هستم
i am at your service در خدمت شما هستم
i am bend on going مصمم هستم بروم
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
iam a for his life برای جانش دل واپس هستم
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am your humble servant . I defer to you . من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
steadying فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
steadied فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
how much do i owe you چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
feet wet من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
i suffer from headache سردرد دارم دچار سردرد هستم
closer نزدیک
closes نزدیک
accessible نزدیک
near نزدیک
nearest نزدیک
close up از نزدیک
close-up از نزدیک
in sight نزدیک
close-ups از نزدیک
nearer نزدیک
neared نزدیک
close نزدیک
near- نزدیک
adjacent نزدیک
towards نزدیک
beside نزدیک
fast by نزدیک
approaching نزدیک
forby از نزدیک
near upon نزدیک
at hand نزدیک
close by نزدیک
close aboard نزدیک
cephalo نزدیک به سر
forby نزدیک
upcoming نزدیک
forbye نزدیک
closest نزدیک
forthcoming نزدیک
hard by نزدیک
foreby نزدیک
forbye از نزدیک
caudal نزدیک به دم
nears نزدیک
next door to نزدیک
not ahunderd mails flom نزدیک
nearing نزدیک
contiguous نزدیک
by از نزدیک
on the eve of نزدیک
on the verge of نزدیک به
up to <idiom> نزدیک به
up against <idiom> نزدیک به
imminent نزدیک
proximate نزدیک
neighbouring نزدیک
nearby نزدیک
narrowly از نزدیک
hand to hand نزدیک
near at hand نزدیک
near by نزدیک
vicinal نزدیک
to gain ground upon نزدیک
nigh نزدیک
near by نزدیک به
hand-to-hand نزدیک
subadult نزدیک سن تکلیف
far and near دور و نزدیک
erelong در اینده نزدیک
draw on نزدیک شدن
to gain on نزدیک شدن به
draw near نزدیک شدن
close combat رزم نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close in نزدیک شدن
short sighted نزدیک بین
to keep close نزدیک ماندن
recent memory حافظه نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
caudal نزدیک به انتها
stand by <idiom> نزدیک بودن
subapical نزدیک راس
subcentral نزدیک مرکز
come by نزدیک شدن
close range فاصله نزدیک
close supervision نظارت نزدیک
close support پشتیبانی نزدیک
toward(s) evening نزدیک به عصر
close controlled همکاری نزدیک
close control کنترل نزدیک
subsaturated نزدیک به اشباع
to come by نزدیک شدن
close range مسافت نزدیک
close price قیمت نزدیک
to be on the way نزدیک شدن
cypres تقریبی نزدیک
danger close خطر نزدیک
to draw near or nigh نزدیک شدن
proximal نزدیک مبدا
neighbor همسایه نزدیک
nearsightedness نزدیک بینی
nearer the end نزدیک تر بیابان
near shore نزدیک به ساحل
near point نقطه نزدیک
near by دم دست نزدیک
paranasal نزدیک بینی
near sightedness نزدیک بینی
near sight نزدیک بینی
immediate flanks جناحین نزدیک
in shore در اب نزدیک کرانه
myopy نزدیک بینی
in the near f. دراینده نزدیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com