English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
Other Matches
defer بتعویق انداختن تاخیرکردن
deferring بتعویق انداختن تاخیرکردن
defers بتعویق انداختن تاخیرکردن
prorogue تعطیل کردن بتعویق انداختن
reprieved مجازات کسی را بتعویق انداختن
postpone بتعویق انداختن موکول کردن
reprieving مجازات کسی را بتعویق انداختن
prorogate تعطیل کردن بتعویق انداختن
reprieves مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve مجازات کسی را بتعویق انداختن
postponing بتعویق انداختن موکول کردن
postpones بتعویق انداختن موکول کردن
postponed بتعویق انداختن موکول کردن
adjourn بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourned بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
postpones بتعویق افتادن
postponed بتعویق افتادن
postpone بتعویق افتادن
postponing بتعویق افتادن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
out of date از مد افتاده
whacked از پا افتاده
footworn از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
mellows جا افتاده
low افتاده
crest fallen افتاده
unassuming افتاده
flagging افتاده
mellowed جا افتاده
modest افتاده
mellow جا افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
ripest جا افتاده
ripe جا افتاده
meek افتاده
elliptic افتاده
fallen افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
downfallen افتاده
mellowing جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
old hat از مد افتاده
riper جا افتاده
decurrent پایین افتاده
banal پیش پا افتاده
deferred عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
lowlier صغیر افتاده
back بدهی پس افتاده
slack جای افتاده یا شل
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
lowliest صغیر افتاده
commonplace پیش پا افتاده
lowly صغیر افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
unregarded ازقلم افتاده
lame ducks از کار افتاده
remotely دور افتاده
arrear بدهی پس افتاده
compromised به خطر افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
delayed به تاخیر افتاده
unassertive افتاده حال
hors de combat از کار افتاده
installed از کار افتاده
seedy از کار افتاده
copybook پیشپا افتاده
nutant پایین افتاده
cyma recta موجی افتاده
meshed درهم جا افتاده
winded از نفس افتاده
tatty پیش پا افتاده
delayed عقب افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
old hat پیش پا افتاده
back rent اجاره پس افتاده
outlying دور افتاده
retarded عقب افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
trite پیش پا افتاده
deadlines از کار افتاده
deadline از کار افتاده
ordinary پیش پا افتاده
outstanding عقب افتاده
outstandingly عقب افتاده
proleptic پیش افتاده
protrudent بیرون افتاده
overlapping رویهم افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
slackest جای افتاده یا شل
outland دور افتاده
out of order از کار افتاده
obvolute رویهم افتاده
jugate روی هم افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
lame duck از کار افتاده
long face لب و لوچه افتاده
prostrate بخاک افتاده
backward عقب افتاده
mity کزم افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
slacks جای افتاده یا شل
in register روی هم افتاده
demimonde عقب افتاده
impassionate بهوس افتاده
backwards عقب افتاده
dowm از کار افتاده
he fell prone دمر افتاده
short winded از نفس افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
obsolete ازکار افتاده
short of breath از نفس افتاده
let down پایین انداختن انداختن
outback جای دور افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
evader دور افتاده از یکان
pulled شکسته شده افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
interjacent میانی در میان افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
leading current شدت پیش افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
well worn پیش پا افتاده معمولی
quotidian روزمره پیش پا افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
remote site محل دور افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
arrear دین عقب افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
back pay حقوق عقب افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
outfield مزرعه دور افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
advanced ترقی کرده پیش افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
bay چه قبل اتفاق افتاده است
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
islet جای پرت ودور افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com