Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
English
Persian
detail
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
Other Matches
put on
اعمال کردن بکار گماردن
detail
بتفصیل شرح دادن
detailing
بتفصیل شرح دادن
places
قرار دادن گماردن
placing
قرار دادن گماردن
place
قرار دادن گماردن
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
post
گماردن نگهبان قرار دادن
post-
گماردن نگهبان قرار دادن
posts
گماردن نگهبان قرار دادن
posted
گماردن نگهبان قرار دادن
commissions
ماموریت دادن
commissioning
ماموریت دادن
commission
ماموریت دادن
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
diverts
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
detailed
بتفصیل
at full length
بتفصیل
(the) third degree
<idiom>
بتفصیل پرسیدن
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
run on
بتفصیل بیان کردن
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
intimated
معنی دادن گفتن
intimate
معنی دادن گفتن
intimating
معنی دادن گفتن
intimates
معنی دادن گفتن
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
extol
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extols
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolling
ارتقاء دادن اغراق گفتن
mump
زیر لب گفتن فریب دادن
extolled
ارتقاء دادن اغراق گفتن
to suit the action to the word
کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
assion
گماردن
refinances
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
man
گماردن نفرات
man
خدمه گماردن
carry (something) out
<idiom>
گماردن ،قراردادن
mans
خدمه گماردن
mans
گماردن نفرات
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
to strike an a
بصورت ویژهای درامدن
establishing
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
کسی رابه مقامی گماردن
establish
کسی رابه مقامی گماردن
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
tea has an adour p to itself
چای بوی ویژهای دارد
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to smile a person into a mood
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
an idiomatic experssion
عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
gentleman at large
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
introductory word
کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
design points
ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
radius dimpling
ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
playback rate scale factor
و توسط برنامه دیگری هدایت میشود تا جلوه ویژهای ایجاد کند. 2-
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
approved data
سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
aluminum wool
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
application
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
mission
ماموریت
errand
ماموریت
errands
ماموریت
task
ماموریت
tasks
ماموریت
commissions
:ماموریت
duty
ماموریت
missions
ماموریت
commission
:ماموریت
assignments
ماموریت
assignment
ماموریت
commissioning
:ماموریت
apostleship
ماموریت
commission
ارتکاب ماموریت
implied mission
ماموریت استنتاجی
commissioning
ماموریت امریه
commissioning
ارتکاب ماموریت
commissions
ماموریت امریه
agentship
ماموریت پیشکاری
commissions
ارتکاب ماموریت
tours
سیاحت ماموریت
air mission
ماموریت هوایی
station
محل ماموریت
stationed
محل ماموریت
stations
محل ماموریت
abort
انصراف از ماموریت
commission
ماموریت امریه
mission time
مدت ماموریت
mission objectives
هدفهای ماموریت
mission type
متضمن ماموریت
mission
وابسته به ماموریت
temporary duty
ماموریت موقت
reinforcing
ماموریت تقویتی
political mission
ماموریت سیاسی
sea duty
ماموریت دریایی
staff duty
ماموریت ستادی
specified mission
ماموریت تصریحی
appointment quota
سهمیه ماموریت
implied task
ماموریت استنتاجی
missions
وابسته به ماموریت
permanent oppointment
ماموریت دایمی
touring
سیاحت ماموریت
toured
سیاحت ماموریت
functioned
ماموریت عمل
fire mission
ماموریت اتش
field duty
ماموریت رزمی
functions
ماموریت عمل
mission type
حاوی ماموریت
commissioned
ماموریت دار
combat duty
ماموریت رزمی
task unit
یگان ماموریت
end of mission
ماموریت تمام
agency
گماشتگی ماموریت
agencies
گماشتگی ماموریت
function
ماموریت عمل
fire task
ماموریت اتش
activities
ماموریت عمل
tour
سیاحت ماموریت
activity
ماموریت عمل
primary mission
ماموریت اصلی
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
task group
گروه ماموریت زمینی
confidential
دارای ماموریت محرمانه
postings
تعیین محل ماموریت
perdu
ماموریت مخاطره امیز
change of station
تغییر محل ماموریت
posted
محل ماموریت موضع
general support
ماموریت عمل کلی
perdue
ماموریت مخاطره امیز
employment schedule
برنامه ماموریت ناو
post-
محل ماموریت موضع
surface mission
ماموریت دفاع زمینی
posts
محل ماموریت موضع
posting
تعیین محل ماموریت
post
محل ماموریت موضع
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
duty
ماموریت خدمت نگهبانی
short tour
ماموریت کوتاه مدت
sectors
منطقه ماموریت قطاع اتش
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
mission
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
air defense sector
منطقه ماموریت پدافند هوایی
sector
منطقه ماموریت قطاع اتش
general support reinforcing
ماموریت عمل کلی تقویتی
specified tasks
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
missions
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
mission essential
حیاتی از نظر انجام ماموریت
overseas
ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com