Dictiornary-Farsi | بتمن خویشی ندارد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
he is nothing to me	بتمن خویشی ندارد


Other Matches

There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.	معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
affiliation	خویشی
affiliations	خویشی
relationships	خویشی
relationship	خویشی
parentela	خویشی
kinship	خویشی
propinquity	خویشی
kin	خویشی منسوب
consanguinity	خویشی صلبی
proximity of blood	خویشی نزدیکی
cohered	رابطه خویشی داشتن
cohere	رابطه خویشی داشتن
cohering	رابطه خویشی داشتن
coheres	رابطه خویشی داشتن
kin	قوم و خویش خویشی
he is second to none	دومی ندارد بالادست ندارد
relation	نقل قول وابسته به نسبت یا خویشی
there is no style about her	ندارد
there is no limit to it	حد ندارد
it does not weigh with me	ندارد
flicker free	ی ندارد
he is not of that stamp	را ندارد
it is nothing new	تازگی ندارد
it is a soft snap	کاری ندارد
hadn't	ندارد نبایستی
it is nothing out of the way	غرابتی ندارد
no matter	اهمیت ندارد
it is well enough	عیبی ندارد
no object	اهمیت ندارد
it lacks soul	روح ندارد
he has an a. to grind	غرضی ندارد
he hasno notion of going	سر رفتن ندارد
he has nothing of his own	چیزی ندارد
he is out of huomor	دماغ ندارد
dont mention it	اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
he has no manners	اداب ندارد
he has no excuse what	عذری ندارد
his hat cover his fanily	هیچکس را ندارد
it does not matter	اهمیت ندارد
it is of no weight	قدرواهمیتی ندارد
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
Nothing is quite impossible.	کارنشد ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .	مقصودی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .	عیب ندارد
there is no limit to it	اندازه ندارد
Don’t mention it.	قابلی ندارد.
It is no trouble at all.	زحمتی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .	ربطی به موضوع ندارد
There is no market for it in Iran .	درایران مصرفی ندارد
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
She never gets any gratitude .	دستش نمک ندارد
irons in the fire <idiom>	وقت سرخاراندن ندارد
he is indisposed to go	میل برفتن ندارد
h does not w.much	چندان وزنی ندارد
That's not so!	این حقیقت ندارد!
This does not apply to . . .	در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
many hands make light work <proverb>	یک دست صدا ندارد
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
he hasno notion of going	میل رفتن ندارد
he is at a loose end	کار معینی ندارد
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
he means well	قصد بدی ندارد
it takes two to tango <idiom>	[یک دست صدا ندارد]
it is not protected by sanctions	ضمانت اجرایی ندارد
there is nothing for it but to	چارهای ندارد جز اینکه
there is no reason	هیچ دلیل ندارد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
it is of no importance	هیچ اهمیت ندارد
it is of no moment	هیچ اهمیت ندارد
there is no exception to that rule	ان قانون استثناء ندارد
that in nothing to me	برای من اهمیتی ندارد
it matters little	چندان اهمیت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.	رانندگی که ترس ندارد.
it is indifferent to me	برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall	احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد
Nothing is impossible .	کار نشد ندارد
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.	صورت خوشی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .	( اینکار ) خجالت ندارد
He cant stand the sight of us.	چشم ندارد ما را ببیند
his intentions are good	خیال بدی ندارد
it differs nothing from	هیچ فرقی با .....ندارد
and that is flat(final)!No arguments!	چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).	تقلب عاقبت ندارد
That is quitw O. K. That is fine.	هیج اشکالی ندارد
she cannot bear heat	طاقت گرما را ندارد
domain	برنامهای که حق کپی ندارد
domains	برنامهای که حق کپی ندارد
infinite	حلقهای که خروج ندارد.
de facto standard	سسهای اعتبار به آن ندارد
crying is useless	گریه سودی ندارد
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
it is of no use talking	سخن گفتن سودی ندارد
out of one's element <idiom>	جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here .	موضوع ندارد اینجا بیاید
The very idea !	معنی ندارد ! ( قبیح است )
netblock	ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb>	سیر از گرسنه خبر ندارد .
time out of minds	زمانی که کسی یاد ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb>	یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
it is not worth my while	نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is immaterial	ناچیز است اهمیت ندارد
it does not matter	عیب ندارد چیزی نیست
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .	قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
that is nothing like it	هیچ شباهتی بدان ندارد
His remarks are unfounded.	حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits.	حرص وطمع اش اندازه ندارد
His knowledge has no limits.	دانش اوحد واندازه ای ندارد
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
you are welcome	کاری نکردم اهمیت ندارد
It doesnt matter. it is nothing.	چیزی نیست ( عیب ندارد )
He is unpredicateble. He acts haphazardly.	کارش حساب وکتابی ندارد
they are of no historical	هیچ اهمیت تاریخی ندارد
He hasnt a mind of his own.	ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert.	ردخورد ندارد (حتمی است )
there is no precedent for this	این چیز سابقه ندارد
there is no p of his going	رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no occasion for fear	ترس هیچ مورد ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.	اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
it boots not to complain	گله گذاری سودی ندارد
There is nothing wrong with it.	این هیچ ایرادی ندارد.
he does nothing but talk	کاری جزحرف زدن ندارد
It isn't anything like her.	او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
confession and avoidance	باط ندارد و اثرش به سوداوست
from immemorial times	اززمانی که کسی بیاد ندارد
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد
null	رشتهای که هیچ حرفی ندارد
e. wear	پارچه ایی که مرگ ندارد
It doesnt make any difference to me .	برای من فرقی نمی کند (ندارد)
It is a case of tit for tat .	چیزی که عوض داد گله ندارد
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
singleton	ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.	بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
completing	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Such a thing does not exist at all .	چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
the interest of it is gone	دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
Your proposal has little practical value .	پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
There is no harm in trying.	امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
He has not enough experience for the position.	برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is no disagreement among us.	اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
linear	برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb>	صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
they call him mister	یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
coram non judice	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
There are no vacancies at the hotel.	هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
he has no enterprise	دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
This is treason, pure and simple.	خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
completes	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There's no reason for concern.	دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is no such number.	همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
it is not true that he is dead	اینکه میگویند مرده است حق ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).	وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
it is not pervious to reasonov	بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
... if you don't mind my asking	... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
Your passport is no longer valid.	گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
no branch	شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
irreligionist	کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
There is nothing to worry about.	دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
The dilemma has no simple answers.	این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
complete	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl <idiom>	چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
monogamist	مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
He is only half a man .	مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
no address operation	دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
completed	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.	به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
There are not many amusements in this town.	دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There's no danger of that happening again.	خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
These statistics speak for themselves.	این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
The bus stop is no distance at all .	ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
residents	ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is no reason to do something	دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
It is no use crying over spilt milk . <proverb>	بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
He has not a penny to bless himself with . <proverb>	یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
There is nothing to it .	هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
There is no argument about that.	حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .	همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
gentleman at large	کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
bohemians	که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
there is nothing in it	چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
outpensioner	کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
indeterminate vowel	حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
resident	ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
camera-shy	کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
it is of no use to us	بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
bohemian	که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
randomly	سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
random	سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد
novice	جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
He is not too educated, but has plenty of horse sense .	تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد