English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
caulk بتونه گیری کردن
Other Matches
putty بتونه کردن
spackle بتونه کاری کردن
calker بتونه کاری کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
painter's putty بتونه
fillers بتونه
filler بتونه
glazing compound بتونه
putty بتونه
sealings بتونه ها
spackle بتونه
oakum بتونه
seal بتونه
seals بتونه
gesso بتونه
putty بتونه اب بندی
priming بتونه کاری
clearcole چسب بتونه
front putty بتونه جلو
caulking بتونه کاری
paste wood filler بتونه چوب
calk بتونه کاری
fillings بتونه خاکریزی
filling بتونه خاکریزی
clairecelle چسب بتونه
came بتونه سربی
oakum خمیر بتونه
caulker بتونه کار
spackle بتونه نقاشی
sealings بتونه اب بندی
sealant وسیله بتونه کاری
mastic نوعی بتونه یاچسب
gesso سطح پوشیده از بتونه
glazing compound بتونه شیشه بری
primers مبادی اولیه بتونه
caulking gun تلمبه بتونه زنی
glazier's putty بتونه شیشه بری
puttier بتونه کار شیشه
primer مبادی اولیه بتونه
sealer بتونه یااستری رنگ
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
follow up پی گیری کردن
ensue پی گیری کردن
ensued پی گیری کردن
ensues پی گیری کردن
decoppering مس گیری کردن
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
prevents پیش گیری کردن
target هدف گیری کردن
shell سبوس گیری کردن
prevented پیش گیری کردن
decarbonize کاربن گیری کردن
decarbonate کاربن گیری کردن
To remove the stains . لکه گیری کردن
targeted هدف گیری کردن
dry-cleaned لکه گیری کردن
shelling سبوس گیری کردن
over refine زیادنکته گیری کردن
preclude پیش گیری کردن
petrol بنزین گیری کردن
emends غلط گیری کردن
tup جفت گیری کردن
dry cleanse لکه گیری کردن
preventing پیش گیری کردن
targetting هدف گیری کردن
targetted هدف گیری کردن
targets هدف گیری کردن
dry-clean لکه گیری کردن
targeting هدف گیری کردن
factorize فاکتور گیری کردن
deburr پلیسه گیری کردن
cavil خرده گیری کردن
caviled خرده گیری کردن
ranging قلق گیری کردن
hold aloof کناره گیری کردن
emendate غلط گیری کردن
measure اندازه گیری کردن
caviling خرده گیری کردن
to keep one's distance کناره گیری کردن
cavilled خرده گیری کردن
cavils خرده گیری کردن
to take measures اندازه گیری کردن
dry-cleaning لکه گیری کردن
crack down on <idiom> سخت گیری کردن
precluding پیش گیری کردن
precludes پیش گیری کردن
precluded پیش گیری کردن
prevent پیش گیری کردن
dry-cleans لکه گیری کردن
to give wide berth to کناره گیری کردن از
shells سبوس گیری کردن
emended غلط گیری کردن
fuels سوخت گیری کردن
fuel سوخت گیری کردن
retire کناره گیری کردن
proofread غلط گیری کردن
intercept جلو گیری کردن
desalt نمک گیری کردن از
proofreading غلط گیری کردن
refueled سوخت گیری کردن
fuelled سوخت گیری کردن
fuelling سوخت گیری کردن
secede کناره گیری کردن
intercepted جلو گیری کردن
intercepts جلو گیری کردن
fueled سوخت گیری کردن
refueling سوخت گیری کردن
refuelled سوخت گیری کردن
seceded کناره گیری کردن
proofreads غلط گیری کردن
refuel سوخت گیری کردن
seceding کناره گیری کردن
secedes کناره گیری کردن
point هدف گیری کردن
to seclude oneself کناره گیری کردن
retires کناره گیری کردن
refuelling سوخت گیری کردن
fussiness ایراد گیری کردن
to split hairs نکته گیری کردن
throw up کناره گیری کردن از
emending غلط گیری کردن
intercepting جلو گیری کردن
refuels سوخت گیری کردن
emend غلط گیری کردن
fuelled تقویت سوخت گیری کردن
fueled تقویت سوخت گیری کردن
intercross تقاطع کردن جفت گیری
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
fuelling تقویت سوخت گیری کردن
fuels تقویت سوخت گیری کردن
to keep oneself to oneself کناره گیری ازمردم کردن
to throw up کناره گیری کردن از استعفادادن از
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
hypercriticize زیاده خرده گیری کردن
fuel تقویت سوخت گیری کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
abdicating کناره گیری کردن استعفا دادن
mates جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
meter بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
aimed قصد داشتن هدف گیری کردن
aims قصد داشتن هدف گیری کردن
intercedes میانجی شدن میانه گیری کردن
abdicate کناره گیری کردن استعفا دادن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
interceding میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede میانجی شدن میانه گیری کردن
metre بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something to heart <idiom> به صورت جدی تصمیم گیری کردن
take something into account <idiom> بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
meters بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metres بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
dispart تقسیم شدن هدف گیری کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
abdicated کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicates کناره گیری کردن استعفا دادن
aim قصد داشتن هدف گیری کردن
mated جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
interceded میانجی شدن میانه گیری کردن
mate جفت گیری یاعمل جنسی کردن
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to correct yhe press چیز چاپ شده غلط گیری کردن
dispart شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
outbreed جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
metre اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
meters اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
metres اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
counter flood اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
selective clock stetching تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com