Dictiornary-Farsi | بجان کنی خو کرده بود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
he was inured to drudgery	بجان کنی خو کرده بود


Other Matches

ploddingly	بجان کنی
with all my soul	بجان ودل
pon my life	بجان خودم
to reduce to extremity	بجان اوردن
To set people by the ears.	مردم را بجان هم انداختن
to play off	از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
unconsciously	غش کرده
puffy <adj.>	پف کرده
unconscious	غش کرده
puffed <adj.>	پف کرده
bloat	پف کرده
souffle	پف کرده
soufflTs	پف کرده
infusions	دم کرده
infusion	دم کرده
off the trail	پی گم کرده
beastby	کرده
souffles	پف کرده
turgid <adj.>	پف کرده
bouffant	پف کرده
puff pastry	پف کرده
gelid	یخ کرده
tumid <adj.>	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
puffed out <adj.>	پف کرده
picked	پاک کرده
painted	رنگ کرده
airless	گرفته یا دم کرده
iced	خنک کرده
tinned	قوطی کرده
deep-rooted	ریشه کرده
risen	طلوع کرده
educated	تحصیل کرده
indrawn	جذب کرده
begotten	تولید کرده
purified	پاک کرده
fled	فرار کرده
swollen	اماس کرده
chose	انتخاب کرده
restrained	لگام کرده
whey	شیرچرخ کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
protuberant	باد کرده
overage	کم رشد کرده
swollen	ورم کرده
wedded	ازدواج کرده
refined	تمیز کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
billowy	باد کرده
intumescent	باد کرده
in flower	شکوفه کرده
iced ppa	خنک کرده
deep rooted	ریشه کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
distent	ورم کرده
ghi	کره اب کرده
ghee	کره اب کرده
fucate	رنگ کرده
enrooted	ریشه کرده
fubsy	قوز کرده
farci	دلمه کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
fecit	درست کرده
intumescent	اماس کرده
blubbery	ورم کرده
nodular	ورم کرده
rooted	ریشه کرده
sweated	عرق کرده
mistaken	اشتباه کرده
sawn	اره کرده
grown	رشد کرده
clarified	صاف کرده
beheld	مشاهده کرده
pulled	خشک کرده
strained	صاف کرده
let it be done	کرده شود
baggily	بطورباد کرده
bendon	نیت کرده
it is very easily done	کرده میشود
inwrought	از تو کار کرده
fretty	اماس کرده
bunged up	باد کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
puffy <adj.>	باد کرده
knotted	ازدحام کرده
decorated	زینت کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
smoothfaced	صاف کرده
tumid <adj.>	باد کرده
they have done their work	را کرده اند
self taught	تحصیل کرده
hidden	پنهان کرده
getting	کسب کرده
puffed <adj.>	باد کرده
grown-ups	رشد کرده
carpeted	فرش کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
inveterate	ریشه کرده
grown-up	رشد کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
gets	کسب کرده
get	کسب کرده
shots	اصابت کرده
testate	وصیت کرده
ventricular	باد کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
warm infusion	چیز دم کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
blown	ورم کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
unruffled	ارام کرده
began	شروع کرده
tumid	اماس کرده
full-grown	رشدکامل کرده
full grown	رشدکامل کرده
shot	اصابت کرده
turgid <adj.>	باد کرده
fried	سرخ کرده
tumescent	ورم کرده
the tribes are all up	طغیان کرده اند
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
clerisy	طبقه تحصیل کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
grenadine	مرغ دلمه کرده
The door is jammed.	در گیر کرده است.
broiled meat	گوشت سرخ کرده
they are on strike	اعتصاب کرده اند
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
cecils	قیمه سرخ کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده
stum	اب انگورتازه درخم کرده
dried fruit	میوه خشک کرده
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
tumescent	اماس کرده اماسیده
de-	کرده را خنثی کردن
married	عروسی کرده متاهل
ingrained	دیرینه ریشه کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
cultured	مهذب تحصیل کرده
fry	گوشت سرخ کرده
trigmous	سه بار عروسی کرده
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
turgescent	باد کرده پرطمطراق
saute	در روغن سرخ کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
frying	گوشت سرخ کرده
fries	گوشت سرخ کرده
tumid	ورم کرده متورم
ranker	افسر سربازی کرده
made-up	مصنوعی بزک کرده
foreseen	پیش بینی کرده
neutralized	بیطرف کرده شده
self educated	پیش خودتحصیل کرده
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
angrier	ورم کرده دژم
you are mistaken	اشتباه کرده اید
newlywed	تازه ازدواج کرده
made up	مصنوعی بزک کرده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
borne	تحمل کرده یاشده
angry	ورم کرده دژم
angriest	ورم کرده دژم
begun	شروع کرده یا شده
forgotten	فراموش کرده یا شده
pure nitric acid	تیزاب خالص یا تیز کرده
Have you had a blowle movement today ?	شکمتان امروز کار کرده ؟
no pay nowork	پول ندهندکار هم کرده نمیشود
They have seized ( dominated) the country.	مملکت را قبضه کرده اند
He has relapsed into his old ways.	فیلش یاد هندوستان کرده
puff pastry	شیرینی دارای خامهی پف کرده
rechauffe	خوراک دوباره گرم کرده
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
testate	متوفایی که وصیت کرده باشد
yuppie	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
It is preying on my mind.	خیالم را ناراحت کرده است
it needs to be done carefully	باید بدقت کرده شود
the wound is rankling	زخم چرک کرده است
Her Face has swollen.	صورتش باد (ورم ) کرده
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.	مگر کف دستم را بو کرده بودم.
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
yuppies	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
if he has found it	اگر ان را پیدا کرده باشد
i was in an awkword p	بد جوری گیر کرده بودم
i own to having done it	اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i have served in the navy	در نیروی دریایی خدمت کرده ام