Dictiornary-Farsi | بحال گردش راه رفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (13 milliseconds)

English	Persian
mosey	بحال گردش راه رفتن
moseyed	بحال گردش راه رفتن
moseying	بحال گردش راه رفتن
moseys	بحال گردش راه رفتن


Other Matches

to make an excursion	به گردش رفتن
promenades	گردش رفتن
promenade	گردش رفتن
go for a walk	گردش رفتن
to go for a walk	گردش رفتن
to take a walk	گردش کردن یا رفتن
walks	گردش کردن پیاده رفتن
walked	گردش کردن پیاده رفتن
walk	گردش کردن پیاده رفتن
to go places	گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
go places in pairs	دوتا دوتا گردش رفتن
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template	یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
alas for him	وای بحال او
leave alone	بحال گذاردن
bring to	بحال اوردن
to let alone	بحال خودواگذاردن
recvperate	بحال امدن
rehabilitates	بحال نخست برگرداندن
rehabilitated	بحال نخست برگرداندن
rehabilitate	بحال نخست برگرداندن
woe betide thee	وای بحال تو بدابحال تو
restitute	بحال اول برگرداندن
sympathy for any one	دلسوزی بحال کسی
to come	بحال ایست درامدن
rehabilitating	بحال نخست برگرداندن
recoil	بحال نخستین برگشتن
recoil	بحال خود برگشتن
self-pity	دلسوزی بحال خود
self pity	دلسوزی بحال خود
recoils	بحال نخستین برگشتن
recoils	بحال خود برگشتن
recoiling	بحال نخستین برگشتن
recoiling	بحال خود برگشتن
recoiled	بحال نخستین برگشتن
recoiled	بحال خود برگشتن
come round	بحال اول رسیدن
restoring	بحال اول برگرداندن
restore	بحال اول برگرداندن
fetch up	بحال ایست درامدن
to put to a pause	بحال ایست دراوردن
restored	بحال اول برگرداندن
restores	بحال اول برگرداندن
involuted	بحال نخست برگشته
equilibrate	بحال تعادل دراوردن
let alone	بحال خود واگذاردن
dilapidate	بحال ویرانی دراوردن
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
relapsing	مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse	مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses	مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed	مرتد بحال نخستین برگشتن
Leave her alone.	اورا تنها (بحال خود ) بگذار
let it remain as it is	بگذاری بحال خود باقی باشد
to leave him to him self	او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
It is immaterial to her .	بحال او هیچ فرقی نمی کند
to stand any one in good stead	بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
puerperium	مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
pussyfoot	دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go	چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
aestivate	رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
mouch	راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
revolution	گردش
race	گردش
circumrotation	گردش
raced	گردش
races	گردش
traveled	گردش
travels	گردش
travel	گردش
revolutions	گردش
canter	گردش
rev	گردش
twirls	گردش
flowline	خط گردش
cantered	گردش
flowine	خط گردش
cantering	گردش
run	گردش
runs	گردش
canters	گردش
gyrations	گردش
anticlockwise rotation	گردش به چپ
movement	گردش
hiking	گردش
hikes	گردش
hiked	گردش
turn	گردش
turns	گردش
hike	گردش
traverse	گردش
excursions	گردش
excursion	گردش
operation	گردش
traversing	گردش
promenades	گردش
progress	گردش
progressed	گردش
progresses	گردش
progressing	گردش
meanders	گردش
meandering	گردش
promenade	گردش
cycle	گردش
cycled	گردش
cycles	گردش
meandered	گردش
ambulation	گردش
meander	گردش
walking	گردش
traversed	گردش
rotation	گردش
traverses	گردش
twirling	گردش
trip	گردش
wrest	گردش
water circulation	گردش اب
turnover	گردش
periods	گردش
period	گردش
stroll	گردش
flows	گردش
wrests	گردش
strolled	گردش
tripped	گردش
strolls	گردش
wresting	گردش
trips	گردش
flow	گردش
flowed	گردش
wrested	گردش
perambulation	گردش
revving	گردش
circuit	گردش
twirled	گردش
revs	گردش
revved	گردش
counterclockwise rotation	گردش به چپ
gyration	گردش
maeander	گردش
left handed rotation	گردش به چپ
itineration	گردش
jaunt	گردش
jaunts	گردش
itineracy	گردش
circulation	گردش
twirl	گردش
nutation	گردش
circulations	گردش
paseo	گردش
circuits	گردش
on the rove	در گردش
parade	سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades	سان رفتن رژه رفتن محل سان
operation	گردش جنبش
passageways	غلام گردش
rotation	گردش روتاسیون
cycle	دوره گردش
roll	چرخش گردش
rides	گردش سواره
ride	گردش سواره
passageway	غلام گردش
rotation	گردش مشاغل
revolves	گردش کردن
roaming	گردش کردن
roams	گردش کردن
gander	: گردش کردن
ganders	: گردش کردن
roam	گردش کردن
roamed	گردش کردن
peripatetic	گردش کننده
bloodstreams	رگ گردش خون
rolls	چرخش گردش
revolved	گردش کردن
perambulate	گردش کردن در
rolled	چرخش گردش
rambling	گردش کننده
cycles	دوره گردش
cycled	دوره گردش
perambulated	گردش کردن در
perambulates	گردش کردن در
perambulating	گردش کردن در
revolve	گردش کردن
bloodstream	رگ گردش خون
program flow	گردش برنامه
to make an excursion	گردش کردن
turnaround time	زمان گردش
turning circle	دایره گردش
turning effect	اثر گردش
rpm	گردش در دقیقه
walkabout	گردش پیاده
walkabouts	گردش پیاده
river trip	گردش رودخانه ای