Dictiornary-Farsi | بحد اشباع رسیده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
saturant	بحد اشباع رسیده


Other Matches

concentrations	اشباع
concentration	اشباع
satiation	اشباع
impregnation	اشباع
saturated	اشباع
saturation	اشباع
suffusion	اشباع
saturator	اشباع کننده
imbibing	اشباع کردن
imbued	اشباع کردن
imbuing	اشباع کردن
imbues	اشباع کردن
saturate	اشباع کردن
imbue	اشباع کردن
unsaturate	اشباع نشده
unsaturated	اشباع نشده
voltage saturation	اشباع اند
saturation state	رژیم اشباع
saturation factor	ضریب اشباع
sodden	اشباع شده
neural satiation	اشباع عصبی
imbibed	اشباع کردن
saturate	اشباع شدن
subsaturated	نزدیک به اشباع
subsaturation	شبه اشباع
imbibes	اشباع کردن
temperature saturation	اشباع دمایی
satiating	اشباع شدن
satiates	اشباع شدن
satiated	اشباع شدن
satiate	اشباع شدن
saturating	اشباع شدن
saturating	اشباع کردن
saturates	اشباع شدن
saturates	اشباع کردن
imbibe	اشباع کردن
ingraft	اشباع کردن
magnetic saturation	اشباع اهن
saturation capacity	گنجایش اشباع
magnetic saturation	اشباع مغناطیسی
plate saturation	اشباع اند
zine of saturation	منطقه اشباع
saturated zone	منطقه اشباع
filament saturation	اشباع افروزه
overfull employment	اشباع اشتغال
pervasivenness	قوه اشباع
satiable	اشباع شدنی
saturant	اشباع شده
saturable	اشباع شدنی
anode saturation	اشباع اند
satiable	قابل اشباع
current saturation	اشباع اند
filament saturation	اشباع دمایی
voltage saturation	اشباع ولتاژی
saturation current	جریان اشباع
color saturation	اشباع رنگ
saturated	اشباع شده
steep	اشباع کردن
waterlogged	ازاب اشباع
steepest	اشباع کردن
impregnant	اشباع شده
degree of saturation	درجه اشباع
saturated transistor	ترانزیستور اشباع شده
indoctrinates	اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage	ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fats	چربی اشباع شده
saturated fat	چربی اشباع شده
indoctrinated	اغشتن اشباع کردن
pervasiveness	قوه سرایت یا اشباع
indoctrinating	اغشتن اشباع کردن
unsaturated fat	چربی اشباع نشده
chalk-line	[ریسمان اشباع شده با گچ]
suffuse	پوشاندن اشباع کردن
suffused	پوشاندن اشباع کردن
suffuses	پوشاندن اشباع کردن
suffusing	پوشاندن اشباع کردن
unsaturated	ترکیب اشباع نشده
unsaturate	ترکیب اشباع نشده
under szturated rock	سنگ زیر اشباع
saturated soil paste	خمیر خاک اشباع
indoctrinate	اغشتن اشباع کردن
subsaturated	نیمه اشباع شده
saturated air	هوای اشباع شده
chroma	درجه اشباع رنگ
mellowing	رسیده
headed	رسیده
consummate	رسیده
consummated	رسیده
consummates	رسیده
consummating	رسیده
mellow	رسیده
ripest	رسیده
mellowed	رسیده
mellows	رسیده
ripe	رسیده
riper	رسیده
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat	پلی چربی اشباع نشده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated	دارای حلقههای اشباع نشده
knee high	بزانو رسیده
new arrived	تازه رسیده
maturation	رسیده شدن
jack in office	رسیده است
floor length	رسیده بکف
in wards	کالای رسیده
agreed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
ripely	بطور رسیده
overripe	بسیار رسیده
over ripe	زیاد رسیده
new come	تازه رسیده
Inc	به ثبت رسیده
culminant	باوج رسیده
imported	کالای رسیده
importing	کالای رسیده
in-	:رسیده امده
approved	به تایید رسیده
in	:رسیده امده
It's time	وقتش رسیده که
full	بالغ رسیده
fullest	بالغ رسیده
climactic	باوج رسیده
overdue	موعد رسیده
full-fledged	بالغ رسیده
full fledged	بالغ رسیده
import	کالای رسیده
approvingly	به تایید رسیده
acetylene	هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundate	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol	الکل اشباع شده مایع و معطر
inundated	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates	زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
raised to the purple	بپایه مترانی رسیده
grown	رسیده جوانه زده
aggrieved	محنت رسیده مغموم
evaluations	ارزیابی اخبار رسیده
ripen	رسیده کردن یاشدن
ripened	رسیده کردن یاشدن
ripening	رسیده کردن یاشدن
ripens	رسیده کردن یاشدن
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.	جانم به لبم رسیده
confirmation	تایید ازاطلاعات رسیده
evaluation	ارزیابی اخبار رسیده
parvenu	تازه بدوران رسیده
parvenus	تازه بدوران رسیده
letterbox	جعبهی نامههای رسیده
indents	سفارش رسیده از خارج
inwards	واردات کالای رسیده
intersection point	نقطه بهم رسیده
indenting	سفارش رسیده از خارج
indent	سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that …	تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterboxes	جعبهی نامههای رسیده
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
jumped-up	تازه به دوران رسیده
pensionable	وقت بازنشستگی رسیده
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
nouveau riche	تازه بدوران رسیده
bequest	ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests	ارثی که بنابوصیت رسیده
antemortem	مرگ زود رسیده
nouveau-riche	تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches	تازه بدوران رسیده
oilite bushing	بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
if i had brains <idiom>	اگر عقلم رسیده بود
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water	اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end	استان به پایان رسیده است
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika	میوه رسیده فلفل قرمز
it was at its height	به منتهای درجه رسیده بود
it is time i was going	وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go	وقت رفتن رسیده است
patentee	ذینفع اختراع به ثبت رسیده
i am nat my last shifts	کارد به استخوانم رسیده است
paprica	میوه رسیده فلفل قرمز
he is up a gum tree	کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps	کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph	تنظیم کنندگان رسیده باشد
upstart	تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts	تازه بدوران رسیده ادم متکبر
Has a letter arrived for me?	آیا برای من نامه ای رسیده است؟
heirloom	دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms	دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot	دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots	دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
things have come to a pretty pass	کار بجای باریک رسیده است
the bill has come to maturity	وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature	وعده پرداخت برات رسیده است
backtell	ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
I have just received your letter.	کاغذت تازه به دستم رسیده است