Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
Other Matches
large scale
بمقدار زیاد
in large
بمقدار زیاد
large-scale
بمقدار زیاد
as long as
تا زمانیکه بمقدار زیاد
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
superconductivity
قابلیت هدایت برق بمقدار زیاد
extravagantly
با افراط زیاد
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
scantily
بمقدار کم
small-scale
بمقدار کم
small scale
بمقدار کم
sort of
بمقدار متوسط
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
micronutrient
ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
inordinateness
افراط
excess
افراط
self indulgence
افراط
frills
افراط
frill
افراط
inordinacy
افراط
excesses
افراط
intemperance
افراط
superfluity
افراط
excessive use
افراط
extravagances
افراط
exorbitance
افراط
extravagance
افراط
extremeness
افراط
fulsomeness
افراط
overindulgence
افراط
excessiveness
افراط
hard line
افراط آمیز
extremism
افراط گرایی
extremity
افراط و تفریط
wanton
افراط کردن
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
exorbitance
زیادی افراط
hypercriticism
افراط در انتقاد
excess
افراط بی اعتدالی
excesses
افراط بی اعتدالی
distemperate
افراط کار
ultraism
افراط کاری
to carry to excess
افراط کردن در
extremities
افراط و تفریط
intemperate
افراط کار
indulge
افراط کردن
indulged
افراط کردن
overindulge
افراط ورزیدن
outrageousness
تجاوز افراط
scrupulously
بحد افراط
indulges
افراط کردن
excessively
بحد افراط
self indulgent
افراط کار
indulging
افراط کردن
self-indulgent
افراط کار
enormously
بحد افراط
extravagantly
با افراط کاری
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
indulgences
زیاده روی افراط
overbuy
در خرید افراط کردن
supererogation
افراط در انجام وفیفه
cachinnate
در خنده افراط کردن
oxyopia
تزئینی بحد افراط
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
indulgences
از راه افراط بخشیدن
carouse
در مشروب افراط کردن
indulgence
زیاده روی افراط
indulgence
از راه افراط بخشیدن
wasteful
افراط کار متلف
potation
جرعه افراط در شرب
carousing
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
religiose
دیندار بحط افراط
go to extreme
افراط و تفریط کردن
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
overnice
دقت گیر بحد افراط
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper-
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bums
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
lavishes
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing
ولخرجی کردن افراط کردن
lavished
ولخرجی کردن افراط کردن
lavish
ولخرجی کردن افراط کردن
no end of
زیاد
populous
زیاد
over and above
زیاد
superabundant
زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
profoundly
زیاد
widest
زیاد
not a lettle
زیاد
extensive
زیاد
numerous
زیاد
muckle
زیاد
very
زیاد
mickle or muckle
زیاد
profusely
زیاد
mickle
زیاد
wide
زیاد
greatly
زیاد
large adv
زیاد
greatest
زیاد
late
زیاد
in excess
زیاد
egregiously
زیاد
vastly
زیاد
immane
زیاد
heart break
غم زیاد
extortionary
زیاد
extortionate
زیاد
great-
زیاد
great
زیاد
rife
زیاد
excessive
زیاد
heavily
زیاد
much
زیاد
heartbreak
غم زیاد
in quantities
زیاد
outrageously
زیاد
copious
زیاد
highly
زیاد
many
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
overly
زیاد
thicker
زیاد
squeamishness
زیاد
thickest
زیاد
intensively
زیاد
immoderate
زیاد
plethoric
زیاد
plaguily
زیاد
tremendously
زیاد
hugely
زیاد
widely
زیاد
ranksack
زیاد
swingeing
زیاد
overmuch
زیاد
highest
زیاد
generous
زیاد
high
زیاد
intensely
زیاد
thick
زیاد
effusively
زیاد
squeamishly
زیاد
wider
زیاد
mortally
زیاد
highs
زیاد
intense
زیاد
too much
زیاد
supererogatory
زیاد
fulsome
زیاد
too
زیاد
glaring
زیاد
to a large extent
زیاد
hell-bent
زیاد خمیده
with many regrets
با تاسف زیاد
hell bent
زیاد خمیده
boisterously
باصدای زیاد
escalate
زیاد شدن
with much regret
با تاسف زیاد
boosters
زیاد کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com