Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
spew
بخارج ریختن
spewed
بخارج ریختن
spewing
بخارج ریختن
spews
بخارج ریختن
Other Matches
efflux
پخش بخارج
off
از محلی بخارج
effluxion
جریان بخارج
supinator
عضله مدیره بخارج
effluent
بخارج پخش کننده
effluents
بخارج پخش کننده
exocrine
بخارج تراوش کننده
efflux
انتشار بخارج جریان
jets
بخارج پرتاب کردن
jet
بخارج پرتاب کردن
jetted
بخارج پرتاب کردن
supinate
بخارج برگرداندن دست
jetting
بخارج پرتاب کردن
I am very much opposed to your going abroad.
با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
infuses
ریختن
lave
ریختن
infuse
ریختن
interfusion
در هم ریختن
pouring
ریختن
skink
ریختن
interfuse
در هم ریختن
infused
ریختن
grout
ریختن
spilled or spilt
ریختن
infusing
ریختن
lash vi
ریختن
effuse
ریختن
shed
ریختن
affuse
ریختن
affution
ریختن
bestrew
ریختن
birl
ریختن
mixing
در هم ریختن
cast concrete
ریختن
disassemble
به هم ریختن
mewing
پر ریختن
mewed
پر ریختن
mew
پر ریختن
besprinkle
ریختن
sheds
ریختن
shedding
ریختن
disembogue
ریختن
affose
ریختن
sands
شن ریختن
spilled
ریختن
spill
ریختن
yeild
ریختن
pour
ریختن
strew
ریختن
strewed
ریختن
strewing
ریختن
strewn
ریختن
strews
ریختن
to water
آب ریختن
spilling
ریختن
spills
ریختن
poured
ریختن
to inject into the bowels
ریختن
sand
شن ریختن
dump
ریختن
to take a cast of
ریختن
pours
ریختن
to take to one's legs
ریختن
rewriting
از نو طرح ریختن
canning
درقوطی ریختن
perspires
عرق ریختن
perspiring
عرق ریختن
baskets
درسبد ریختن
cans
درقوطی ریختن
rewrite
از نو طرح ریختن
can
درقوطی ریختن
rewritten
از نو طرح ریختن
rewrites
از نو طرح ریختن
basket
درسبد ریختن
rewrote
از نو طرح ریختن
sands
ماسه ریختن شن
vented
بیرون ریختن
cast up hill
سربالا ریختن
venting
بیرون ریختن
vent
بیرون ریختن
vents
بیرون ریختن
bottles
دربطری ریختن
bottle
دربطری ریختن
emitting
بیرون ریختن
emitted
بیرون ریختن
emits
بیرون ریختن
fob
بجیب ریختن
emit
بیرون ریختن
sand
ماسه ریختن شن
to forge out plans
نقشه ریختن
to break out
بیرون ریختن
come along
<idiom>
برنامه ریختن
To cast in a mould .
درقالب ریختن
tun
دربشکه ریختن
topdress
سطحی ریختن
top pour
ریختن از بالا
top cast
ریختن از بالا
to tumble down
فرو ریختن
to spawn eggs
ریختن تخم
to make plans
نقشه ریختن
to forge out plans
برنامه ریختن
to make plans
برنامه ریختن
to pour out
بیرون ریختن
to shed tears
اشک ریختن
to rain tears
اشک ریختن
effuse
بیرون ریختن از
ecdysis
پوست ریختن
dish out
در فرف ریختن
die cast
ریختن حدیدهای
die cast
ریختن فشاری
desquamate
پوست ریختن
oviposit
تخم ریختن
cast concrete
بتن ریختن
bottom pour
از زیر ریختن
bottom cast
از زیر ریختن
encase in concrete
بتن ریختن
fall in
فرو ریختن
to pour out tea
چایی ریختن
to make hay of
روی هم ریختن
to come down with a run
فرو ریختن
practise or tice
طرح ریختن
overfeed
زیادمصالح ریختن در
outpour
بیرون ریختن
inurn
در خاکدان ریختن
inpour
بدرون ریختن
illapse
فرو ریختن
grout
دوغاب ریختن
bollix
بهم ریختن
perspired
عرق ریختن
jug
درکوزه ریختن
defoliating
برگ ریختن
defoliates
برگ ریختن
defoliated
برگ ریختن
defoliate
برگ ریختن
huddling
روی هم ریختن
infusions
ریختن پاشیدن
infusion
ریختن پاشیدن
back up
معکوس ریختن
back-up
معکوس ریختن
draft
از بشکه ریختن
molted
موی ریختن
molting
موی ریختن
sack
درکیسه ریختن
block
قالب ریختن
sacked
درکیسه ریختن
sacks
درکیسه ریختن
saucers
در نعلبکی ریختن
saucer
در نعلبکی ریختن
moults
موی ریختن
moulted
موی ریختن
moult
موی ریختن
molts
موی ریختن
sheds
پوست ریختن
shedding
پوست ریختن
shed
پوست ریختن
weep
اشک ریختن
stoking
سوخت ریختن در
stokes
سوخت ریختن در
stoked
سوخت ریختن در
stoke
سوخت ریختن در
caves
فرو ریختن
cave
فرو ریختن
dishes
در بشقاب ریختن
dish
در بشقاب ریختن
weeps
اشک ریختن
bleeds
خون ریختن
bleed
خون ریختن
barrels
در خمره ریختن
barrel
در خمره ریختن
drafted
از بشکه ریختن
drafts
از بشکه ریختن
flushing
اب را بافشار ریختن
dust
ریختن پاشیدن
flushes
اب را بافشار ریختن
flush
اب را بافشار ریختن
dusted
ریختن پاشیدن
dusts
ریختن پاشیدن
blocks
قالب ریختن
perspire
عرق ریختن
recast
ازنو ریختن
recasting
ازنو ریختن
crumble
فرو ریختن
crumbles
فرو ریختن
crumbling
فرو ریختن
decant
ریختن شراب
decanted
ریختن شراب
blocked
قالب ریختن
decanting
ریختن شراب
decants
ریختن شراب
crumbled
فرو ریختن
jetting
بیرون ریختن
jetted
بیرون ریختن
jets
بیرون ریختن
jet
بیرون ریختن
void
بیرون ریختن
huddle
روی هم ریختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com