Dictiornary-Farsi | بخشیدن معذرت خواستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
pardon	بخشیدن معذرت خواستن
pardoned	بخشیدن معذرت خواستن
pardoning	بخشیدن معذرت خواستن
pardons	بخشیدن معذرت خواستن


Other Matches

apologized	معذرت خواستن
apologises	معذرت خواستن
apologizes	معذرت خواستن
apologize	معذرت خواستن
to excuse oneself	معذرت خواستن
apologise	معذرت خواستن
excuses	معذرت خواستن
excused	معذرت خواستن
excuse	معذرت خواستن
apologising	معذرت خواستن
apologizing	معذرت خواستن
excusing	معذرت خواستن
apologised	معذرت خواستن
to make a gesture of apology	با اشاره معذرت خواستن
to cry out for help	فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
vitalize	زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
apologizer	معذرت خواه
to beg your pardon	معذرت می خواهم
i beg your pardon	پوزش میخواهم معذرت می خواهم
wills	خواستن
desires	خواستن
wishes	خواستن
to call up	خواستن
wished	خواستن
wish	خواستن
to call for	خواستن
to call in	خواستن
intends	خواستن
to beg leave	خواستن
desiderate	خواستن
desiring	خواستن
asks	خواستن
asked	خواستن
asking	خواستن
ask	خواستن
intend	خواستن
will	خواستن
intending	خواستن
willed	خواستن
solicits	خواستن
aspire	خواستن از ته دل
desire	خواستن
wish [would like]	خواستن
solicit	خواستن
solicited	خواستن
yearn	خواستن از ته دل
soliciting	خواستن
like	دل خواستن
likes	دل خواستن
crave	خواستن از ته دل
liked	دل خواستن
to a oneself for help	یاری خواستن
to ask for quarter	امان خواستن
call to witness	گواهی خواستن از
apologizing	پوزش خواستن
apologizes	پوزش خواستن
importunes	مصرانه خواستن
importuning	مصرانه خواستن
apologised	پوزش خواستن
importune	مصرانه خواستن
apologises	پوزش خواستن
appeal to the supreme court	فرجام خواستن
asking for a respite	مهلت خواستن
call in evidence	گواهی خواستن از
call to account	حساب خواستن از
apologize	پوزش خواستن
apologized	پوزش خواستن
flagitate	مصرانه خواستن
flagitate	باسماجت خواستن
importuned	مصرانه خواستن
to seek or ask lagal a	نظرقضائی خواستن
set one's heart on <idiom>	شدیدا خواستن
chooses	خواستن پسندیدن
to pray in aid of	یاری خواستن از
to seek a position	نظر خواستن
choose	خواستن پسندیدن
to ask permission	اجازه خواستن
apologising	پوزش خواستن
to seek advice	نظر خواستن
to permit oneself	اجازه خواستن
to excuse oneself	پوزش خواستن
demurring	مهلت خواستن
demur	مهلت خواستن
to call in evidence	گواهی خواستن از
demurs	مهلت خواستن
to offer an apology	پوزش خواستن
choosing	خواستن پسندیدن
cried	بزازی خواستن
alibis	عذر خواستن
alibi	عذر خواستن
demurred	مهلت خواستن
bones	خواستن درخواست کردن
willed	با وصیت واگذارکردن خواستن
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
wills	با وصیت واگذارکردن خواستن
boned	خواستن درخواست کردن
bone	خواستن درخواست کردن
wanted	خواستن لازم داشتن
want	خواستن لازم داشتن
to ask somebody's advice	از کسی نظر خواستن
To apologize to someone.	از کسی عذر خواستن
will	با وصیت واگذارکردن خواستن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
begs	خواستن گدایی کردن
begged	خواستن گدایی کردن
beg	خواستن گدایی کردن
required	خواستن مستلزم بودن
requires	خواستن مستلزم بودن
to crv for mercy	خواستن امان اوردن
invocate	خواستن استمداد کردن از
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
require	خواستن مستلزم بودن
boning	خواستن درخواست کردن
consult	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults	پیشنهاد خواستن از یک خبره
When there is a wI'll, there is a way.	خواستن توانستن است
To demand ones right. To get ones due.	حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to send one to the right about	عذر کسی را خواستن
ask for days grace	دو روز مهلت خواستن
requiring	خواستن مستلزم بودن
invoked	طلب کردن بالتماس خواستن
invoke	طلب کردن بالتماس خواستن
invokes	طلب کردن بالتماس خواستن
wanted [for]	[کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
invoking	طلب کردن بالتماس خواستن
have one's heart set on something <idiom>	چیزی را خیلی زیاد خواستن
to offer an excuse	پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to ring up	کسیرا پشت تلفن خواستن
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
condoning	بخشیدن
condones	بخشیدن
condoned	بخشیدن
condone	بخشیدن
bestows	بخشیدن
bestowing	بخشیدن
gift	بخشیدن
endow	بخشیدن
gift	بخشیدن به
gifts	بخشیدن
gifts	بخشیدن به
assoil	بخشیدن
betake	بخشیدن
dispend	بخشیدن
endue	بخشیدن به
giveaway	بخشیدن
indue	بخشیدن
let off	بخشیدن
to look over	بخشیدن
endows	بخشیدن
endowing	بخشیدن
bestowed	بخشیدن
vouchsafes	بخشیدن
donates	بخشیدن
donating	بخشیدن
absolve	بخشیدن
absolved	بخشیدن
absolves	بخشیدن
absolving	بخشیدن
give	بخشیدن
give away	بخشیدن
give-away	بخشیدن
give-aways	بخشیدن
portions	بخشیدن
portion	بخشیدن
donated	بخشیدن
donate	بخشیدن
vouchsafed	بخشیدن
vouchsafe	بخشیدن
forgive	بخشیدن
forgiven	بخشیدن
forgives	بخشیدن
privilege	بخشیدن
remit	بخشیدن
remits	بخشیدن
remitted	بخشیدن
remitting	بخشیدن
indulgence	بخشیدن
indulgences	بخشیدن
exemption	بخشیدن
vouchsafing	بخشیدن
gives	بخشیدن
giving	بخشیدن
bestow	بخشیدن
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to ask	پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
in the market for <idiom>	خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to i. acalamity upon any one	بلایی بدی را برای کسی خواستن
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
avail	فایده بخشیدن
generalises	کلیت بخشیدن
generalising	کلیت بخشیدن
generalize	کلیت بخشیدن
generalizes	کلیت بخشیدن
generalizing	کلیت بخشیدن
grace	زینت بخشیدن
graced	زینت بخشیدن
universalize	جامعیت بخشیدن به
generalised	کلیت بخشیدن