Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
quotation
بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
quotations
بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
Other Matches
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
area
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
areas
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
card
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
branch
جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branches
جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
cut and paste
عمل گرفتن بخشی از متن یا داده از یک نقظه و درج در آن چیز دیگر
output
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
landwehr
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
outputs
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
pseudomorph
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
output
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
outputs
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
dump
بخشی از حافظه که ریو رسانه دیگر تط بیق شود یا به حالت دودویی چاپ شود
arabesque
[Eslimi]
طرح اسلیمی
[الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
inputted
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
Kurdish rug
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
multiprocessor
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
fogbound
مه گرفته
hoarser
گرفته
thickest
گرفته
hoarse
گرفته
thicker
گرفته
uptight
گرفته
heartsore
دل گرفته
adopted
گرفته
dullest
گرفته
dulling
گرفته
fusty
بو گرفته
dulls
گرفته
mistful
مه گرفته
bunged up
قی گرفته
hoarsest
گرفته
thick
گرفته
dull
گرفته
brumous
مه گرفته
low-spirited
گرفته
low spirited
گرفته
sombrous
گرفته
addicted
خو گرفته
darksome
گرفته
fustiest
بو گرفته
fustier
بو گرفته
comate
مه گرفته
choky
گرفته
chock full
گرفته
muzzy
گرفته
air less
گرفته
gruff
گرفته
accustomed
خو گرفته
duller
گرفته
clouded
گرفته
pokey
گرفته
rancid
بو گرفته
dulled
گرفته
folded in mist
مه گرفته
muggy
گرفته
mistful
میغ گرفته
in mourning
چرک گرفته
medalled
مدال گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
began
دست گرفته
maggoty
کرم گرفته
mity
کزم گرفته
triste
گرفته محزون
patinated
زنگار گرفته
derivatives
گرفته شده
dulled
کندشدن گرفته
patinous
کبره گرفته
to d. itself
گرفته شدن
dull
کندشدن گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
duller
کندشدن گرفته
solemn
گرفته موقرانه
airless
گرفته یا دم کرده
dulls
کندشدن گرفته
dulling
کندشدن گرفته
measly
کرم گرفته
dullest
کندشدن گرفته
caught
گرفته شده
derivative
گرفته شده
verminous
شپش گرفته
tristful
گرفته محزون
on the panel
جزوصورت گرفته
filmiest
غبار گرفته
pokiest
گرفته دلگیر
fond
انس گرفته
pokier
گرفته دلگیر
eerie
ترساننده گرفته
blear
گرفته وتاریک
fonder
انس گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
leaded
سرب گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
addict
خو گرفته معتاد
wont
خو گرفته عادت
filmy
غبار گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
filmier
غبار گرفته
poky
گرفته دلگیر
fondest
انس گرفته
cerated
موم گرفته
hoarsely
بطور گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
smoky
دود گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
drippy
هوای گرفته
mossy
خزه گرفته باتلاقی
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
assumed
بخود گرفته عاریتی
low-key
دارای صدای گرفته
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
foul house
چشمی گرفته لنگر
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
funky
بوی ناه گرفته
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
lowers
هوای گرفته وابری
skimmed
شیر خامه گرفته
He was choking .
گلویش گرفته بود
skim
شیر خامه گرفته
low key
دارای صدای گرفته
She was depressed.
دلش گرفته بود
malty
خو گرفته به ابجو خوری
AC
گرفته شده است
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
lour
گرفته شدن عبوس
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
underlying
در زیر قرار گرفته
included
دور گرفته شده
game
شکار گرفته شده
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
lower
هوای گرفته وابری
i had been caught
گرفته شده بودم
lowered
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
in contemplation
درنظر گرفته شده
my time is occupied
وقتم گرفته است
lowering
هوای گرفته وابری
mucid
بوزک زده بو گرفته
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
applique
مورد استفاده قرار گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money
پول قرض گرفته شده
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
dichotomous
دو بخشی
tripartite
سه بخشی
triarchy
سه بخشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com