Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
Laugh and the world laghs with you, weep and you w.
<proverb>
بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Other Matches
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone.
<proverb>
بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter
گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sobs
گریه گریه کردن
sob
گریه گریه کردن
sobbed
گریه گریه کردن
sobbing
گریه گریه کردن
greet
گریه
bawling
گریه
bawl
گریه
greeted
گریه
weeping
گریه
bawls
گریه
greets
گریه
bawled
گریه
tears
گریه
tear
گریه
bemoaned
گریه کردن
bemoan
گریه کردن
weep
گریه کردن
weeps
گریه کردن
f. tears
گریه زورکی
To begin to weep . to burst into tears .
گریه افتا دن
musk cat
گریه زیاد
weeping
گریه کننده
crybaby
زود گریه کن
crybabies
زود گریه کن
tear-jerkers
گریه انگیز
tear-jerker
گریه انگیز
bemoaning
گریه کردن
slobber
گریه بچگانه
bemoans
گریه کردن
slobbered
گریه بچگانه
slobbering
گریه بچگانه
weeper
گریه کننده
tear jerking
گریه اور
slobbers
گریه بچگانه
cries
گریه کردن
cries
فریاد گریه
cry
گریه کردن
cry
فریاد گریه
sob
بغض گریه
to pipe one's eye
گریه کردن
they mingle their tears
با هم گریه می کنند
sobbing
بغض گریه
tearjerker
گریه اور
giving
گریه کردن
gives
گریه کردن
give
گریه کردن
sobbed
بغض گریه
sobs
بغض گریه
he wept involuntarily
بی اختیار گریه کرد
To weep and wail .
گریه وزاری کردن
crying is useless
گریه سودی ندارد
sob story
داستان گریه اور
boohooed
هقهق گریه کردن
to gulp down ones tears
گریه رادرگلوحبس کردن
to play the woman
گریه کردن ترسیدن
boohoo
هقهق گریه کردن
boohoos
هقهق گریه کردن
sob stories
داستان گریه اور
boohooing
هقهق گریه کردن
To burst into tears (laughter).
زیر گریه ( خنده ) زدن
mourns
ماتم گرفتن گریه کردن
mourned
ماتم گرفتن گریه کردن
mourn
ماتم گرفتن گریه کردن
Tears remedy every irremediable ailment.
<proverb>
گریه بر هر درد بى درمان دواست .
She looks pathetic in that dress .
این لباس به تنش گریه می کند
sobs
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She wept herself to sleep .
آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
sobbing
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
whimpered
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers
نالیدن زار زار گریه کردن
whimper
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering
نالیدن زار زار گریه کردن
the vanity of the world
فنای دنیا مزخرفات یا اباطیل دنیا
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
worlds
دنیا
world
دنیا
universe
دنیا
vales
دنیا
macrocosms
دنیا
macrocosm
دنیا
vale
دنیا
wordly minded
دنیا پرست
secularization
دنیا پرستی
secularity
دنیا پرستی
pelf
جیفه دنیا
pelf
مال دنیا
nuns
زن تارک دنیا
oceans of money
یک دنیا پول
tactful
دنیا دار
mammonist
دنیا پرست
tactfully
دنیا دار
monks
تارک دنیا
nun
زن تارک دنیا
wordly minded
دنیا دار
worldliness
دنیا پرستی
Tons (bags) of money.
یک دنیا پول
Thanks a mI'llion.
یک دنیا متشکرم
mammonist
دنیا دار
ascetics
تارک دنیا
ascetic
تارک دنیا
monk
تارک دنیا
the whole world
تمام دنیا
all over the world
در تمامی دنیا
hermitess
زن تارک دنیا
The living languages of the world.
زبانهای زند ؟ دنیا
hermit
تارک دنیا منزوی
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
باثروت به دنیا آمدن
He is unique in the world.
توی دنیا تک است
religious
تارک دنیا روحانی
sister
پرستار دخترتارک دنیا
hermits
تارک دنیا منزوی
sisters
پرستار دخترتارک دنیا
worldling
ادم دنیا پرست
Photos are accepted world
عکس هایی مقبولی دنیا
the love of money is the root of all evil
<idiom>
حب دنیا هست راس هر خطا
Make a journey round the world.
بدور دنیا سفر کردن
My holiday did me a world of good.
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
the whole world
همه دنیا تمامی جهان
enclosure
سلول تارکان دنیا
[دین]
thule
اخرین نقطه شمالی مسکون دنیا
A wave of anger swept over the entire world .
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
abbesses
رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
abbess
رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
ap.saved is a p gained
یک دینار پس انداز در حکم یک دنیا درامد است
cloister
اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
They are poles apart.
یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
cloisters
اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
You never can tell .
کار دنیا است ( قابل پیش بینی نیست )
atlases
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
atlas
قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
1 and 2 are poles apart.
<idiom>
۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند
[بسیار متفاوت هستند]
.
antipodal
مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
Pronoia
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
immanentism
نظریه فسلفی که معتقد است رابطه میان خدا و فکر و روح و دنیا رابطهای ذاتی است
The world is your oyster!
<proverb>
دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
The wrd is a place of trial by ordeal , not of eas.
<proverb>
دنیا جاى آزمایش است نه جاى آسایش .
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
in due f.
باید
ought
باید
the f. of a table
باید
shall
باید
to have to
باید
there is a rule that...
که باید.....
outh
باید
maun
باید
must
باید
should
باید
ought
باید وشاید
it is necessary to go
باید رفت
i ougth to go
باید رفت
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
it is to be noted that
باید دانست که
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
you must know
باید بدانید
i ought to go
باید بروم
i ougth to go
باید بروم
one must go
باید رفت
as it deserves
چنانکه باید
i must go
باید بروم
it is necessary for him to go
باید برود
how shall we proceed
چه باید کرد
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
you might have come
باید امده باشید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
you must go
شما باید بروید
shall i go?
ایا باید بروم
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
meetly
چنانکه باید و شاید
enow
بسنده انقدرکه باید
he must have gone
باید رفته باشد
chicane
مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
he needs must go
ناچار باید برود
the needful
انچه باید کرد
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once.
باید فورا بروم.
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
it is to be noted that
باید توجه کردکه
comme il faut
چنانکه باید وشاید
prettily
بخوبی چنانکه باید
Fustat rug
فرش فسطاط
[فرش فسطاط پس از آزمایش کربن قدیمی ترین فرش دنیا بعد از پازیریک شناخته شده و به قرن هفدهم میلادی نسبت داده می شود.]
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com