Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
appropriator
بخود اختصاص دهنده
Other Matches
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
self rewarding
پاداش دهنده بخود
ingratiatory
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
curses come home to roost
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
self trust
اعتماد بخود
self importance
دادن بخود
arrogation
بخود بستن
spohnge
بخود کشیدن
self respect
احترام بخود
self relative
نسبت بخود
self dramatization
بخود بندی
feign
بخود بستن
pretend
بخود بستن
self dependent
متکی بخود
self consequence
اهمیت بخود
self congratulation
تبریک بخود
self confident
مطمئن بخود
self exaltation
بخود بالیدن
dissemble
بخود بستن
sham
بخود بستن
aplomb
اطمینان بخود
preen
بخود بالیدن
self help
کمک بخود
self pity
ترحم بخود
to remember oneself
بخود امدن
assumes
بخود گرفتن
assume
بخود گرفتن
to suck in
بخود کشیدن
self-pity
ترحم بخود
bethink
بخود امدن
narcissism
عشق بخود
introspect
بخود برگشتن
self-help
کمک بخود
he was restored to reason
بخود امد
assumed
بخود بسته
to imbrue with blood
بخود اغشتن
preened
بخود بالیدن
preening
بخود بالیدن
preens
بخود بالیدن
by it self
خود بخود
assumable
بخود گرفتنی
playact
بخود بستن
to imbrue in blood
بخود اغشتن
substantive
متکی بخود
spontaneous
خود بخود
appertain
اختصاص داشتن
appertained
اختصاص داشتن
appertaining
اختصاص داشتن
appertains
اختصاص داشتن
appropriating
اختصاص دادن
appropriation
اختصاص بودجه
resource allocation
اختصاص منبع
allocate
اختصاص دادن
allocates
اختصاص دادن
allocating
اختصاص دادن
apanage
اختصاص داشت
to set apart
اختصاص دادن
memory allocation
اختصاص حافظه
allocated
اختصاص یافته
appropriate
اختصاص دادن
allocate
اختصاص دادن
assign
اختصاص دادن
allot
اختصاص دادن
appropriates
اختصاص دادن
appropriated
اختصاص دادن
assumed
بخود گرفته عاریتی
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
muster up your courage
جرات بخود بدهید
self charging
خود بخود پر شونده
lay out oneself
بخود زحمت دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
to stint oneself
تنگی بخود دادن
to take the sun
افتاب بخود دادن
lion skin
دلیری بخود بسته
to f. oneself
بخود دلخوشی دادن
self activity
فعالیت خود بخود
self fruitful
بخود بخودگرده افشان
monopolized
بخود انحصار دادن
to summon up courage
جرات بخود دادن
screw up one's courage
جرات بخود دادن
self divison
تقسیم خود بخود
monopolises
بخود انحصار دادن
self subsistence
اعاشه خود بخود
monopolised
بخود انحصار دادن
monopolising
بخود انحصار دادن
monopolize
بخود انحصار دادن
monopolizing
بخود انحصار دادن
delusion of reference
هذیان بخود بستن
monopolizes
بخود انحصار دادن
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
to be moped
بخود راه دادن
self fertility
لقاح خود بخود
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
autoplasty
پیوند از خود بخود
abiogenesis
تولید خود بخود
provided
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
assigned
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
attached
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
allotted
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
allocated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
indigenousness
اختصاص بیک اب و خاک
laid on
<past-p.>
اختصاص داده شده
reservation of a right
اختصاص حقی به خود
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
specialities
اختصاص کیفیت ویژه
speciality
اختصاص کیفیت ویژه
appropriated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
specialty
اختصاص کیفیت ویژه
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
To give way to gloomy thoughts .
فکرهای بد بخود راه دادن
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
self lubricating
خود بخود نرم شونده
self moved
دارای حرکت خود بخود
self formed
خود بخود تشکیل شده
self registering
خود بخود ثبت کننده
self rising
خود بخود بلند شونده
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
self regulating
خود بخود تنظیم شونده
feign
بخود بستن جعل کردن
feigns
بخود بستن جعل کردن
self tightening
خود بخود تنگ شونده
arrogate
غصب کردن بخود بستن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
self insured
خود بخود بیمه شده
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
to buck up
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
autolysis
هضم یا گوارش خود بخود
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
to rally one dispersed
نیروی تازه بخود دادان
attitudinize
حالت خاصی بخود گرفتن
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
assumes
بخود بستن وانمود کردن
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
agonise
بخود پیچیدن معذب شدن
assume
بخود بستن وانمود کردن
devotes
اختصاص دادن فدا کردن
dedicating
اختصاص دادن وقف کردن
dedicates
اختصاص دادن وقف کردن
dedicate
اختصاص دادن وقف کردن
reserve
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserve
نگه داشتن اختصاص دادن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
endemicity
اختصاص بیک قوم یادیار
reserving
ذخیره کردن اختصاص دادن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserves
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
نگه داشتن اختصاص دادن
reserving
نگه داشتن اختصاص دادن
devoting
اختصاص دادن فدا کردن
assign
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
قلمداد کردن اختصاص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
devote
اختصاص دادن فدا کردن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
assigns
قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
self pollination
گرده افشانی خود بخود گیاه
that is his look
این کار وابسته بخود اوست
to put on frills
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
cupboard love
عشق بخود بسته یاغرض الود
self unloading
خود بخود تخلیه کننده بار
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
aut
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ultromotivy
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
allottee
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook
نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
available
لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
filename
کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
bed credit
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
paging
که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
multiplex
روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com