English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
self fruitful بخود بخودگرده افشان
Other Matches
sprayed افشان
sprays افشان
spray افشان
spraying افشان
multicore افشان
fog nozzle مه افشان
curved design افشان
benign scarlet fever گل افشان
injector نفت افشان
sower تخم افشان
sowing machine بذر افشان
beehive shaped charge خرج افشان
seeder بذر افشان
braided wire سیم افشان
panicle ارایش افشان
corn drill بذر افشان
relucent نور افشان
pollinizer گرده افشان
polliniferous گرده افشان
pollinator گرده افشان
multicore cable کابل افشان
multi conductor cable کابل افشان
irradiant نور افشان
corn dril تخم افشان
winnowwing fan باد افشان
atomizer سوخت افشان
shrapnel گلوله افشان
atomisers سوخت افشان
atomizers سوخت افشان
radioisotope ایزوتوپ پرتو افشان
fluidize باد افشان ساختن
pollenizer درخت نر گرده افشان
pollenizer درخت گرده افشان
puffball سماروق گرده افشان
puffballs سماروق گرده افشان
luculent نور افشان واضح
canisters محفظه گلوله افشان
canister محفظه گلوله افشان
plaster charge خرج انفجاری افشان
fragmentation ضد نفر گلوله افشان
beehive گلوله افشان شراپنل
beehives گلوله افشان شراپنل
winnow باد افشان کردن
radioactive پرتو افشان تابش دار
paniculate خوشهای دارای گلهای افشان
seedsman بذر افشان تخم گیاه فروش
sham بخود بستن
to remember oneself بخود امدن
introspect بخود برگشتن
self importance دادن بخود
he was restored to reason بخود امد
dissemble بخود بستن
to suck in بخود کشیدن
feign بخود بستن
pretend بخود بستن
to imbrue in blood بخود اغشتن
spohnge بخود کشیدن
self trust اعتماد بخود
self consequence اهمیت بخود
self dramatization بخود بندی
self confident مطمئن بخود
to imbrue with blood بخود اغشتن
self exaltation بخود بالیدن
self relative نسبت بخود
self respect احترام بخود
playact بخود بستن
self congratulation تبریک بخود
by it self خود بخود
self dependent متکی بخود
bethink بخود امدن
aplomb اطمینان بخود
assumed بخود بسته
narcissism عشق بخود
self-help کمک بخود
self help کمک بخود
substantive متکی بخود
preening بخود بالیدن
preened بخود بالیدن
assume بخود گرفتن
preen بخود بالیدن
arrogation بخود بستن
assumes بخود گرفتن
assumable بخود گرفتنی
self-pity ترحم بخود
self pity ترحم بخود
preens بخود بالیدن
spontaneous خود بخود
self activity فعالیت خود بخود
self subsistence اعاشه خود بخود
monopolizing بخود انحصار دادن
monopolised بخود انحصار دادن
self rewarding پاداش دهنده بخود
self charging خود بخود پر شونده
monopolizes بخود انحصار دادن
self fertility لقاح خود بخود
monopolising بخود انحصار دادن
self divison تقسیم خود بخود
strike an attitude حالتی بخود گرفتن
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
monopolize بخود انحصار دادن
to be moped بخود راه دادن
to f. oneself بخود دلخوشی دادن
monopolized بخود انحصار دادن
monopolises بخود انحصار دادن
to permit oneself بخود اجازه دادن
to summon up courage جرات بخود دادن
autoplasty پیوند از خود بخود
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
lion skin دلیری بخود بسته
appropriator بخود اختصاص دهنده
to take the sun افتاب بخود دادن
delusion of reference هذیان بخود بستن
muster up your courage جرات بخود بدهید
abiogenesis تولید خود بخود
assumed بخود گرفته عاریتی
lay out oneself بخود زحمت دادن
to stint oneself تنگی بخود دادن
to stand on one's own legs متکی بخود بودن
screw up one's courage جرات بخود دادن
feign بخود بستن جعل کردن
self rising خود بخود بلند شونده
self slayer مبادرت کننده بخود کشی
to rally one dispersed نیروی تازه بخود دادان
To give way to gloomy thoughts . فکرهای بد بخود راه دادن
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
assume بخود بستن وانمود کردن
self tightening خود بخود تنگ شونده
assumes بخود بستن وانمود کردن
to buck up فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
to overstrain oneself زیاد بخود فشار اوردن
feigns بخود بستن جعل کردن
self regulating خود بخود تنظیم شونده
materialising صورت خارجی بخود گرفتن
materialize صورت خارجی بخود گرفتن
self moved دارای حرکت خود بخود
self lubricating خود بخود نرم شونده
self insured خود بخود بیمه شده
materializes صورت خارجی بخود گرفتن
materializing صورت خارجی بخود گرفتن
attitudinize حالت خاصی بخود گرفتن
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
pretendedly بطور ساختگی یا بخود بسته
introspect بخود امدن درخود فرورفتن
agonise بخود پیچیدن معذب شدن
materialises صورت خارجی بخود گرفتن
arrogate غصب کردن بخود بستن
self registering خود بخود ثبت کننده
materialized صورت خارجی بخود گرفتن
pretend بخود بستن دعوی کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
materialised صورت خارجی بخود گرفتن
self formed خود بخود تشکیل شده
autolysis هضم یا گوارش خود بخود
pretends بخود بستن دعوی کردن
self unloading خود بخود تخلیه کننده بار
that is his look این کار وابسته بخود اوست
self digestion جذب خود بخود مواد غذایی
cupboard love عشق بخود بسته یاغرض الود
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
to put on frills سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
refocillate تجدید حیات کردن بخود اوردن
self pollination گرده افشانی خود بخود گیاه
scattered design طرح افشان [طرحی مخلوط و پرکار از انواع نگاره ها که بسیار پر کار بوده و تمام فضاهای متن فرش را می پوشاند.]
aut پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ultromotivy جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
stylolite ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
ingratiatory طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
flagellant کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
Reihan ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
pseudomorph جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
Sarouk ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
curses come home to roost دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
self fertility خود باروری حاصلخیزی خود بخود
flower design طرح افشان گل [این طرح جلوه ای از طرح لچک ترنج شاه عباسی است با تعداد زیادی گل که در کل متن ترنج خاصی را جلوه گر می سازد.]
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
khatayi طرح یا گل های ختائی [این نگاره در کنار گل های شاه عباسی در اکثر فرش های لچک ترنج و افشان بکار رفته و جلوه ای از گل های نیلوفر آبی را نشان می دهد. ریشه این طرح را به نقاشی های ساسانیان نسبت می دهند.]
self correcting خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com