Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
English
Persian
assumable
بخود گرفتنی
Other Matches
retracttable
پس گرفتنی
seizable
گرفتنی
receive only
فقط گرفتنی
decidable
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
quotation marks
کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
self help
کمک بخود
self-help
کمک بخود
narcissism
عشق بخود
substantive
متکی بخود
preens
بخود بالیدن
preening
بخود بالیدن
he was restored to reason
بخود امد
preen
بخود بالیدن
self importance
دادن بخود
assumed
بخود بسته
self exaltation
بخود بالیدن
self dramatization
بخود بندی
playact
بخود بستن
introspect
بخود برگشتن
by it self
خود بخود
bethink
بخود امدن
self confident
مطمئن بخود
self congratulation
تبریک بخود
arrogation
بخود بستن
self consequence
اهمیت بخود
self dependent
متکی بخود
self relative
نسبت بخود
self respect
احترام بخود
to remember oneself
بخود امدن
preened
بخود بالیدن
pretend
بخود بستن
to suck in
بخود کشیدن
feign
بخود بستن
aplomb
اطمینان بخود
sham
بخود بستن
assume
بخود گرفتن
assumes
بخود گرفتن
self-pity
ترحم بخود
self pity
ترحم بخود
self trust
اعتماد بخود
spohnge
بخود کشیدن
spontaneous
خود بخود
dissemble
بخود بستن
to imbrue in blood
بخود اغشتن
to imbrue with blood
بخود اغشتن
self subsistence
اعاشه خود بخود
screw up one's courage
جرات بخود دادن
self fruitful
بخود بخودگرده افشان
muster up your courage
جرات بخود بدهید
to summon up courage
جرات بخود دادن
self activity
فعالیت خود بخود
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
to be moped
بخود راه دادن
to f. oneself
بخود دلخوشی دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
self fertility
لقاح خود بخود
self divison
تقسیم خود بخود
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
to stint oneself
تنگی بخود دادن
to take the sun
افتاب بخود دادن
self rewarding
پاداش دهنده بخود
self charging
خود بخود پر شونده
lion skin
دلیری بخود بسته
monopolising
بخود انحصار دادن
monopolized
بخود انحصار دادن
monopolizes
بخود انحصار دادن
monopolizing
بخود انحصار دادن
appropriator
بخود اختصاص دهنده
abiogenesis
تولید خود بخود
assumed
بخود گرفته عاریتی
monopolize
بخود انحصار دادن
autoplasty
پیوند از خود بخود
monopolises
بخود انحصار دادن
delusion of reference
هذیان بخود بستن
monopolised
بخود انحصار دادن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
lay out oneself
بخود زحمت دادن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
self tightening
خود بخود تنگ شونده
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
self rising
خود بخود بلند شونده
assume
بخود بستن وانمود کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
to rally one dispersed
نیروی تازه بخود دادان
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
To give way to gloomy thoughts .
فکرهای بد بخود راه دادن
feign
بخود بستن جعل کردن
feigns
بخود بستن جعل کردن
assumes
بخود بستن وانمود کردن
to buck up
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
arrogate
غصب کردن بخود بستن
attitudinize
حالت خاصی بخود گرفتن
self moved
دارای حرکت خود بخود
self lubricating
خود بخود نرم شونده
self insured
خود بخود بیمه شده
autolysis
هضم یا گوارش خود بخود
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
agonise
بخود پیچیدن معذب شدن
self formed
خود بخود تشکیل شده
self regulating
خود بخود تنظیم شونده
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
self registering
خود بخود ثبت کننده
self pollination
گرده افشانی خود بخود گیاه
to put on frills
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self unloading
خود بخود تخلیه کننده بار
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
cupboard love
عشق بخود بسته یاغرض الود
that is his look
این کار وابسته بخود اوست
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
ultromotivy
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ingratiatory
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
pseudomorph
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
self fertility
خود باروری حاصلخیزی خود بخود
curses come home to roost
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
self correcting
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...