Dictiornary-Farsi | بخور دهنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
fumigator	بخور دهنده


Other Matches

pastil	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastile	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastille	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastilles	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
trimmer	زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
fumigation	بخور
fuming	بخور
fumes	بخور
fumed	بخور
fume	بخور
helpful <adj.>	به درد بخور
advantageous <adj.>	به درد بخور
beneficial <adj.>	به درد بخور
serviceable <adj.>	به درد بخور
handy [useful] <adj.>	به درد بخور
useful <adj.>	به درد بخور
expedient <adj.>	به درد بخور
incensing	بخور دادن به
incenses	بخور دادن به
incensed	بخور دادن به
aerator	دستگاه بخور
vapour	بخور دادن
thurification	بخور سوزی
thurible	بخور سوز
incense	بخور دادن به
utile [archaic] [useful] <adj.>	به درد بخور
utilitarian [useful] <adj.>	به درد بخور
administrable <adj.>	به درد بخور
suitable <adj.>	به درد بخور
purpose-built <adj.>	به درد بخور
helping <adj.>	به درد بخور
auxiliary <adj.>	به درد بخور
purposeful <adj.>	به درد بخور
assistant <adj.>	به درد بخور
purposive <adj.>	به درد بخور
applicatory <adj.>	به درد بخور
adjuvant <adj.>	به درد بخور
valuable <adj.>	به درد بخور
appropriate [for an occasion] <adj.>	به درد بخور
convenient <adj.>	به درد بخور
functional <adj.>	به درد بخور
practicable <adj.>	به درد بخور
handy <adj.>	به درد بخور
practical <adj.>	به درد بخور
proper <adj.>	به درد بخور
bare subsistence	زندگی بخور و نمیر
incensed	سوزاندن بخور خوشبو
incense	سوزاندن بخور خوشبو
incensing	سوزاندن بخور خوشبو
incenses	سوزاندن بخور خوشبو
Eat the damned thing!	زود باش زهرمارکن ( بخور) !
Swear to tell the truth .	قسم بخور که راست بگویی
live from hand to mouth <idiom>	پول بخور نمیر داشتن
To keep body and soul together.	زندگی بخور ونمیری داشتن
incensation	عمل بخور دادن با تبخیر
keep the wolf from the door <idiom>	نان بخور و نمیری گیر آوردن
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
conglutinative	التیام دهنده جوش دهنده
bailor	امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer	امانت دهنده کفیل دهنده
extender	توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibiter	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors	نمایش دهنده ارائه دهنده
amphetamines	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Eat my shorts! [American E] <idiom>	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Eat shit ! <idiom>	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
transferor	دهنده
joggers	هل دهنده
shover	هل دهنده
trimestr	رخ دهنده
donors	دهنده
giver	دهنده
donar	دهنده
donor	دهنده
jogger	هل دهنده
pushers	هل دهنده
pusher	هل دهنده
irriguous	اب دهنده
replier	پاسخ دهنده
continuant	ادامه دهنده
deponont	شهادت دهنده
depreciative	تنزل دهنده
connector	اتصال دهنده
depreciator	تنزل دهنده
electron donor	دهنده الکترون
indemnitor	تاوان دهنده
demulcent	ت سکین دهنده
continuative	ادامه دهنده
deceiver	فریب دهنده
deluder	فریب دهنده
lurer	فریب دهنده
deliverer	تحویل دهنده
grantor	انتقال دهنده
delegant	حواله دهنده
decreer	حکم دهنده
decker	ارایش دهنده
decker	زینت دهنده
consultee	مشورت دهنده
functor	انجام دهنده
incarnative	گوشن نو دهنده
erosive	فرسایش دهنده
evangelic	مژده دهنده
examinee	امتحان دهنده
exhalant	بیرون دهنده
frondescent	برگ دهنده
exhalent	بیرون دهنده
formatter	شکل دهنده
exhibitioner	نمایش دهنده
exhibitive	جلوه دهنده
explicator	توضیح دهنده
extender	بسط دهنده
designator	نقش دهنده
flowerer	گیاه گل دهنده
extenuating	تخفیف دهنده
erosive	سایش دهنده
extenuative	تخفیف دهنده
impellent	سوق دهنده
dimissory	رخصت دهنده
discriminator	تمیز دهنده
drawer of a bill of exchange	برات دهنده
drill master	مشق دهنده
expander	بسط دهنده
eleemosynary	صدقه دهنده
elucidator	توضیح دهنده
expositor	توضیح دهنده
impelent	سوق دهنده
hurter	ازار دهنده
emancipator	رهایی دهنده
endorser	حواله دهنده
epicritic	تمیز دهنده
gagger	فریب دهنده
voters	رای دهنده
racing	مسابقه دهنده
comforter	تسلی دهنده
comforters	تسلی دهنده
restorer	اعاده دهنده
restorers	اعاده دهنده
evangelical	مژده دهنده
permissive	اجازه دهنده
demonstrative	شرح دهنده
abluent	شستشو دهنده
accomplisher	انجام دهنده
achiever	انجام دهنده
adapter	وفق دهنده
adapter	تطبیق دهنده
adjurer	سوگند دهنده
voter	رای دهنده
drawers	حواله دهنده
lenders	قرض دهنده
lenders	وام دهنده
shocking	تکان دهنده
commanding	فرمان دهنده
sedate	تسکین دهنده
sedated	تسکین دهنده
sedates	تسکین دهنده
sedating	تسکین دهنده
torturer	شکنجه دهنده
torturers	شکنجه دهنده
adjudicator	فتوی دهنده
adjudicators	فتوی دهنده
drawer	برات دهنده
drawer	حواله دهنده
drawers	برات دهنده
adjurer	قسم دهنده
aerator	هوا دهنده
assimilatory	شباهت دهنده
assurer	اطمینان دهنده
assuror	اطمینان دهنده
bailer	اجاره دهنده
bailor	اجاره دهنده
baiter	طعمه دهنده
briber	رشوه دهنده
bulbiferous	پیاز دهنده
changer	تغییر دهنده
coadjutant	یاری دهنده
communicator	پیام دهنده
compensative	پاداش دهنده
complier	انجام دهنده
concentative	تمرکز دهنده
conciliator	اشتی دهنده
placater	اشتی دهنده
concussive	تکان دهنده
assignor	حواله دهنده
alienator	انتقال دهنده
alienor	انتقال دهنده
alimental	غذا دهنده
alimentative	غذا دهنده
alleviator	تخفیف دهنده
allocator	تخصیص دهنده
almsman	صدقه دهنده
altertive	تغییر دهنده
ameliorator	بهبود دهنده
ampliative	بسط دهنده
amusive	تفریح دهنده