English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
turn in بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
Other Matches
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
stockpiling ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
inflow جریان بداخل
immigration مهاجرت بداخل
inrush هجوم بداخل
indrawn بداخل کشیده
pervaded بداخل راه یافتن
pervades بداخل راه یافتن
pervading بداخل راه یافتن
adducent بداخل کشنده مقرب
penetrate بداخل سرایت کردن
pervade بداخل راه یافتن
penetrated بداخل سرایت کردن
penetrates بداخل سرایت کردن
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
pigeon toed دارای پنجه خمیده بداخل
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
retrocede ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
boats کشیدن ماهی بداخل قایق
boat کشیدن ماهی بداخل قایق
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
weft insertion [رد کردن پود بداخل چله]
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
To smuggle in to ( out of ) a country . جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
pronate بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
fistula زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
waggles پیچاندن
waggling پیچاندن
turns پیچاندن
turn پیچاندن
winding پیچاندن
crimp پیچاندن
tweaks پیچاندن
wrings پیچاندن
wringing پیچاندن
crimped پیچاندن
crinkle پیچاندن
crinkled پیچاندن
crinkles پیچاندن
crinkling پیچاندن
rotated پیچاندن
rotate پیچاندن
waggled پیچاندن
wring پیچاندن
crimps پیچاندن
tweaking پیچاندن
tweaked پیچاندن
tweak پیچاندن
wrested پیچاندن
wrests پیچاندن
wrest پیچاندن
periphrase پیچاندن
waggle پیچاندن
wresting پیچاندن
reeve پیچاندن
wind :پیچاندن
winds :پیچاندن
twitch grass پیچاندن
backing off پس پیچاندن
rotates پیچاندن
wimble پیچاندن
entwining بهم پیچاندن
entwines بهم پیچاندن
entwine بهم پیچاندن
curl پیچاندن حلقه
twist پیچاندن چرخیدن
twisting پیچاندن چرخیدن
twists پیچاندن چرخیدن
curled پیچاندن حلقه
thumbscrew باشست پیچاندن
thumbscrews باشست پیچاندن
contort کج کردن پیچاندن
contorting کج کردن پیچاندن
contorts کج کردن پیچاندن
contorted کج کردن پیچاندن
curls پیچاندن حلقه
to turn something as far as it will go تا آخر پیچاندن
screw پیچاندن پیچیدن
screws پیچاندن پیچیدن
entwined بهم پیچاندن
twitch پیچاندن سرکوفت دادن
twitched پیچاندن سرکوفت دادن
twitching پیچاندن سرکوفت دادن
twitches پیچاندن سرکوفت دادن
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
screw پروانه ناو پیچ پیچاندن
near leg pickup and turnover گرفتن یک پا وپس گردن و پیچاندن
break one's wrist پیچاندن مچ برای زدن توپ
screws پروانه ناو پیچ پیچاندن
toggles میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
toggle میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
endocrine غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
blench برگرداندن
dishonours برگرداندن چک
dishonoring برگرداندن چک
dishonouring برگرداندن چک
dishonour برگرداندن چک
dishonors برگرداندن چک
blenching برگرداندن
dishonoured برگرداندن چک
diverging برگرداندن
bring back برگرداندن
blenched برگرداندن
blenches برگرداندن
reflect برگرداندن
reflecting برگرداندن
replays برگرداندن
retorts برگرداندن
translates برگرداندن
translated برگرداندن
upsetting برگرداندن
upsets برگرداندن
upset برگرداندن
reflects برگرداندن
replay برگرداندن
translate برگرداندن
replaying برگرداندن
translating برگرداندن
regurgitate برگرداندن
retort برگرداندن
dishonored برگرداندن چک
averts برگرداندن
averting برگرداندن
averted برگرداندن
avert برگرداندن
regurgitating برگرداندن
regurgitates برگرداندن
regurgitated برگرداندن
replayed برگرداندن
reset برگرداندن
to send back برگرداندن
retroject برگرداندن
to put a bout برگرداندن
renvoi برگرداندن
reversion برگرداندن
convert برگرداندن
redeploy [staff] برگرداندن
transact برگرداندن
evert برگرداندن
turnover برگرداندن
rootle برگرداندن
to bring back برگرداندن
send back برگرداندن
to turn off برگرداندن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
to pay back برگرداندن افزودن
replicates برگرداندن تازدن
decode برگرداندن رمز
spades بابیل برگرداندن
replicate برگرداندن تازدن
make up <idiom> بازیافتن ،برگرداندن
decoded برگرداندن رمز
replicating برگرداندن تازدن
decodes برگرداندن رمز
returns مراجعت برگرداندن
returning مراجعت برگرداندن
returned مراجعت برگرداندن
evokes فراخواندن برگرداندن
spade بابیل برگرداندن
evocate فراخواندن برگرداندن
to put a bout a horse سر اسب را برگرداندن
evoking فراخواندن برگرداندن
curl of the lip برگرداندن یا اویختن لب
replicated برگرداندن تازدن
return مراجعت برگرداندن
re echo دوباره برگرداندن
evoke فراخواندن برگرداندن
restoring بحال اول برگرداندن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
turn تاه زدن برگرداندن
restores بحال اول برگرداندن
turns تاه زدن برگرداندن
restore بحال اول برگرداندن
rehabilitating بحال نخست برگرداندن
rehabilitates بحال نخست برگرداندن
rehabilitated بحال نخست برگرداندن
reversing برگرداندن پشت و رو کردن
suspension of vouchers برگرداندن اسناد هزینه
supinate بخارج برگرداندن دست
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
reverses برگرداندن پشت و رو کردن
reversed برگرداندن پشت و رو کردن
reverse برگرداندن پشت و رو کردن
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com