English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
Other Matches
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
harlequin لودهای که درنمایش هاولال بازی هاجامه رنگارنگ میپوشد
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
ice time مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
scorecards کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecard کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
handball بازی بین دو تیم هفت نفره با شش بازیگر ویک دروازه بان
statue of liberty play بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
mats زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
mat زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
What is all this tomfoolery? این دیگر چه بازی است که آوردی ؟
end around تغییر حرکت بازیگر از گوش به گوش دیگر
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to take the p of any one بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
demonstrationist کسیکه درنمایش هاوتظاهرات انبازی میکند
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
body check سد کردن بازیگر توپدار
to make a substitution عوض کردن بازیگر [ورزش]
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
play بازی کردن
miscast بد بازی کردن
playing بازی کردن
move بازی کردن
moves بازی کردن
plays رل بازی کردن
play-acted بازی کردن
plays بازی کردن
twiddle بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
play-act بازی کردن
gallant زن بازی کردن
twiddled بازی کردن
played رل بازی کردن
play رل بازی کردن
played بازی کردن
moved بازی کردن
playing رل بازی کردن
actuble بازی کردن
toys بازی کردن
play-acts بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
toy بازی کردن
twiddles بازی کردن
twiddling بازی کردن
play-acting بازی کردن
playact رل بازی کردن
rink یخ بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
bump بازی کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
removes جابجا کردن به محل دیگر
remove جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
war game بازی جنگ کردن
criminal court عشق بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
play تفریح بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
played تفریح بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
kite سفته بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
spar مشت بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
drab جنده بازی کردن
kites سفته بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
spars مشت بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
palter زبان بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
trick حقه بازی کردن
court عشق بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
taw تیله بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
to make love عشق بازی کردن
card ورق بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
cards ورق بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com