Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English
Persian
hyperbolize
بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
Other Matches
ham
بطور اغراق امیزی عمل کردن
peering
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peered
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peer
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
limn
رنگ امیزی کردن
fret
رنگ امیزی کردن
bepaint
رنگ امیزی کردن
to blend colours
زنگ امیزی کردن
lay in
رنگ امیزی کردن
frets
رنگ امیزی کردن
garnishing
رنگ امیزی کردن برای استتار
overstated
اغراق امیز کردن
overstates
اغراق امیز کردن
overstrain
اغراق امیز کردن
exaggerating
اغراق امیز کردن
overstating
اغراق امیز کردن
exaggerate
اغراق امیز کردن
exaggerates
اغراق امیز کردن
overstate
اغراق امیز کردن
carry too far
بدرجه جدی رساندن
thermonuclear
وابسته بدرجه حرارت هسته اتمی
supercool
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
utilitarianism
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
confluences
هم امیزی
merge
در هم امیزی
merges
در هم امیزی
syncrasy
هم امیزی
confluence
هم امیزی
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
sententiousness
نصیحت امیزی
polychromy
رنگ امیزی
coloration
رنگ امیزی
oppressiveness
ستم امیزی
riskiness
مخاطره امیزی
colouration
رنگ امیزی
pigmentation
رنگ امیزی
coloring
رنگ امیزی
colouring
رنگ امیزی
miraculousness
اعجاز امیزی
sociability
مردم امیزی
color wheel
گردونه رنگ امیزی
color codig
رنگ امیزی با علامت
offensiveness
اهانت امیزی بدی
pallet knife
ماله رنگ امیزی
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
instructiveness
تعلیم امیزی بودن
manhelper
دستک رنگ امیزی
manhelper
چوب رنگ امیزی
boot topping
رنگ امیزی خط ابخور
flicker fusion frequency
بسامد در هم امیزی سوسوها
binaural fusion
در هم امیزی شنود دو گوش
colornig power
قدرت رنگ امیزی
bovarism
در هم امیزی خیال و واقعیت
piquancy
گوشه داری طعنه امیزی
bring off
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
overstatements
اغراق
extravaganza
اغراق
hyperbole
اغراق
overstatement
اغراق
high-flown
با اغراق
extravaganzas
اغراق
magnifcation
اغراق
hyperbolist
اغراق گو
exaggeration
اغراق
exaggerator
اغراق گو
fulsomeness
اغراق
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
to draw the long
اغراق گفتن
overstate
اغراق گفتن در
hyperbole
صنعت اغراق
to put it on
اغراق گفتن
sententious
اغراق امیز
to pull
اغراق گفتن
overstated
اغراق گفتن در
overcolour
اغراق امیزکردن
to draw the long bow
اغراق گفتن
to pile it on
اغراق گفتن
to throw the hatchet
اغراق گفتن
overstating
اغراق گفتن در
hyperbolize
اغراق گفتن
exaggeratory
اغراق امیز
exaggerative
اغراق امیز
hyperbolically
از روی اغراق
hyperbolic
اغراق امیز
draw it mild
اغراق نگو
high flown
اغراق امیز
overstates
اغراق گفتن در
by the holy poker
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
justification
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
apotheoses
ستایش اغراق امیز
talll
بلند قد اغراق امیز
to take with a grain of salt
اغراق امیز دانستن
exaggerated
مبلغ اغراق امیز
highfalutin
اغراق امیز قلنبه
apotheosis
ستایش اغراق امیز
fulsome
زننده اغراق امیز
reclame
اگهی اغراق امیز
palettes
لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
palette
لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
boast
سخن اغراق امیز گفتن
boasted
سخن اغراق امیز گفتن
extols
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extol
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolled
ارتقاء دادن اغراق گفتن
boasts
سخن اغراق امیز گفتن
longbows
اغراق گویی کمان دستی
longbow
اغراق گویی کمان دستی
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
to overshoot oneself
پرت شدن اغراق گفتن
extolling
ارتقاء دادن اغراق گفتن
chiaroscuro
نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
twister
کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
twisters
کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
shivaree
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
hustle and bustle
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
hoopla
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
carnival
[American E]
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
funfair
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
razzamatazz
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
enlarging
بزرگ کردن
enlarge
بزرگ کردن
heaved
بزرگ کردن
heave
بزرگ کردن
enlarged
بزرگ کردن
enlarges
بزرگ کردن
zoom
بزرگ کردن
maximised
بزرگ کردن
dilating
بزرگ کردن
dilates
بزرگ کردن
dilate
بزرگ کردن
distend
بزرگ کردن
distending
بزرگ کردن
distends
بزرگ کردن
maximises
بزرگ کردن
maximising
بزرگ کردن
zoomed
بزرگ کردن
largen
بزرگ کردن
largen vi
بزرگ کردن
zooms
بزرگ کردن
maximizing
بزرگ کردن
maximizes
بزرگ کردن
maximized
بزرگ کردن
maximize
بزرگ کردن
magnified
بزرگ کردن
bring up
<idiom>
بزرگ کردن
magnify
بزرگ کردن
aggrandise
بزرگ کردن
aggrandize
بزرگ کردن
magnifying
بزرگ کردن
grossing
بزرگ کردن
grossest
بزرگ کردن
magnifies
بزرگ کردن
gross
بزرگ کردن
grossed
بزرگ کردن
grosses
بزرگ کردن
grosser
بزرگ کردن
media circus
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
bighead
عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
nurture
غذا بزرگ کردن
nurturing
غذا بزرگ کردن
aggrantizement
عمل بزرگ کردن
nurtures
غذا بزرگ کردن
nurtured
غذا بزرگ کردن
aggrandizement
عمل بزرگ کردن
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
apotheosize
تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
magnifying
زیر ذربین بزرگ کردن
zooming
بزرگ و کوچک کردن تصویر
loom
بزرگ جلوه کردن رفعت
zooms
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
looming
بزرگ جلوه کردن رفعت
zoom
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
magnify
زیر ذربین بزرگ کردن
looms
بزرگ جلوه کردن رفعت
loomed
بزرگ جلوه کردن رفعت
magnifies
زیر ذربین بزرگ کردن
fill
اجرا کردن بزرگ شدن
magnified
زیر ذربین بزرگ کردن
zoomed
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
fills
اجرا کردن بزرگ شدن
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
grandmothers
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
fat bits
بزرگ کردن قسمتی از صفحه نمایش
zooming
بزرگ کردن یک ناحیه از متن یا گرافیک
grandmother
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
scale
کار کردن با حجم کوچک یا بزرگ داده
port
بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
amplified
بزرگ کردن مفصل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com