English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (21 milliseconds)
English Persian
impropriate بدست عام دادن
Search result with all words
giveaway دست بدست دادن عروس وداماد
impropriate حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
municipalize بدست شهرداری دادن
pass on دست بدست دادن
to put بدست امین دادن
Other Matches
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
by بدست
at the hand of بدست
procuring بدست اوردن
to come to hand بدست امدن
obtainment بدست اوری
acquirable بدست اوردنی
procurement بدست اوری
impetrate بدست اوردن
earn بدست اوردن
earned بدست اوردن
earns بدست اوردن
procures بدست اوردن
procure بدست اوردن
procurable بدست اوردنی
manual وابسته بدست
obtains بدست اوردن
procured بدست اوردن
attainable بدست اوردنی
get table بدست اوردنی
gain بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
to go to the wright بدست استادافتادن
get at able بدست اوردنی
get round بدست اوردن
catch بدست اوردن
gain بدست آوردن
attenuation بدست آوردن
gains بدست آوردن
gains بدست اوردن
gained بدست آوردن
acquirer بدست اورنده
gained بدست اوردن
hand in hand دست بدست
soothe دل بدست اوردن
obtain بدست اوردن
offers بدست اوردن
come by بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
offer بدست اوردن
procurer بدست اورنده
get بدست امده
offered بدست اوردن
getting بدست اوردن
get بدست اوردن
getting بدست امده
gets بدست امده
gets بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
catcher بدست اورنده
provider بدست اورنده
pick up بدست اوردن
providers بدست اورنده
acquiring بدست اوردن
acquires بدست اوردن
acquire بدست آوردن
obtained بدست اوردن
securer بدست اورنده
come by <idiom> بدست آوردن
have بدست اوردن دارنده
get back دوباره بدست اوردن
quando acciderint هر گاه بدست اید
to obtain something بدست آوردن چیزی
having بدست اوردن دارنده
imported باپیروزی بدست امدن
insure بیمه بدست اوردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
import باپیروزی بدست امدن
recovering دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
importing باپیروزی بدست امدن
finagle باحیله بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
self-government حکومت بدست مردم
to change hands دست بدست رفتن
turnover دست بدست شدن
change hands دست بدست رفتن
strike a balance موازنه بدست اوردن
encyclic بدست چندنفر رونده
to gain time دست بدست کردن
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
step into بسهولت بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
regaining دوباره بدست اوردن
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
regained دوباره بدست اوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
unhandy مشکل بدست امده
recouping دوباره بدست اوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
recouped دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
recoup دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
encyclicals بدست چند نفر گشته
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
filthy lucre سودی که بی شرفانه بدست اید
handbill اعلانی که بدست مردم میدهند
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
handbills اعلانی که بدست مردم میدهند
win بدست اوردن تحصیل کردن
collects بدست آوردن یا دریافت داده
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
collect بدست آوردن یا دریافت داده
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
availability آنچه به آسانی بدست آید
enter بدست اوردن قدم نهادن در
captures عمل بدست آوردن داده
bought خریداری کردن بدست اوردن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
capturing عمل بدست آوردن داده
gets بدست اوردن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hardly earned money پول سخت بدست امده
the tule of thumb قاعدهای که از تجزیه بدست اید
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
capture عمل بدست آوردن داده
easy money پولی که براحتی بدست اید
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
entered بدست اوردن قدم نهادن در
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
encyclical بدست چند نفر گشته
getting بدست اوردن فراهم کردن
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
ill gotten با وسایل غیر مشروع بدست امده
eider down پرنرمی که ازمرغابی شمالی بدست میاید
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
analysis بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
effective آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
gerunds باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
gerund باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
eiderdowns پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
eiderdown پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
oligarchical بدست مشتی مردم اداره میشود
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
fancy dog سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
biologic بدست امده اززیست شناسی عملی
nine's complement که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
gluten سریشمی که ازشاخ واستخوان بدست میاید
world is one's oyster <idiom> هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
complement که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
oligarchical وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
what you see is what you get انچه می بینید همان است که بدست می اورید
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
complemented که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
complementing که با کمک کردن همه اعداد از نه بدست می آید
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com