English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perusing بدقت خواندن
Other Matches
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
by the square بدقت
tenty بدقت
nighly بدقت
precisely بدقت
accurately بدقت
punctually بدقت
closely بدقت
cross-examine بدقت جویاشدن از
peering بدقت نگریستن
peered بدقت نگریستن
peer بدقت نگریستن
cross-questions بدقت جویاشدن از
cross-questioning بدقت جویاشدن از
cross-questioned بدقت جویاشدن از
cross-examining بدقت جویاشدن از
cross-examines بدقت جویاشدن از
cross-question بدقت جویاشدن از
cross-examined بدقت جویاشدن از
look through بدقت دیدن
scrutinised بدقت بررسی کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
scrutinising بدقت بررسی کردن
scrutinize بدقت بررسی کردن
scrutinises بدقت بررسی کردن
scrutinizing بدقت بررسی کردن
scrutinizes بدقت بررسی کردن
scrutinized بدقت بررسی کردن
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
read head هد خواندن راس خواندن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
weigh it a بدقت بکش درست بکش
rhapsodiz خواندن
reads خواندن
read خواندن
intoned خواندن
recitations از بر خواندن
misread بد خواندن
misreads بد خواندن
intoning خواندن
to take lessons یا خواندن
recitation از بر خواندن
misreading بد خواندن
intones خواندن
intone خواندن
lip read لب خواندن
reading خواندن
readings خواندن
lip-reads لب خواندن
lip-read لب خواندن
reading age سن خواندن
criminate مجرم خواندن
scan با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
misreads غلط خواندن
read/write خواندن- نوشتن
misreading غلط خواندن
chitter اواز خواندن
misread غلط خواندن
to song a song سرود خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
readability قابلیت خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
unreadable نامستحق خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
cited به دادگاه خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
lullaby لالایی خواندن
lullabies لالایی خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
beatifying مبارک خواندن
brag رجز خواندن
raw head نوک خواندن
read head نوک خواندن
cite به دادگاه خواندن
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
r/w خواندن- نوشتن
quirister باجمع خواندن
psalmodize زبور خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
bragged رجز خواندن
bragging رجز خواندن
to read out بلند خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
destructive read خواندن مخرب
brags رجز خواندن
numerate خواندن یاشمردن
read pulse تپش خواندن
lulls لالایی خواندن
parallel reading خواندن موازی
read strobe بارقه خواندن
lulling لالایی خواندن
boasts رجز خواندن
spell پی بردن به خواندن
reading span فراخنای خواندن
spelled پی بردن به خواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading readiness امادگی خواندن
readout خواندن بازخواندن
readable قابل خواندن
spells پی بردن به خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
lull لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
criminiate مرجم خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
cantillate با اواز خواندن
reading habit عادت خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to glance بشتاب خواندن
to go to school درس خواندن
trills با تحریر خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
trilled با تحریر خواندن
trill با تحریر خواندن
scans با وزن خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading speed سرعت خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
reading rate سرعت خواندن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
sing تصنیف اواز خواندن
recite با صدایی موزون خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
paganize کافرو زندیق خواندن
orate نطق کردن خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
studying درس خواندن خوانش
skim بطور سطحی خواندن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
recites با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sings تصنیف اواز خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
skims بطور سطحی خواندن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
study درس خواندن خوانش
studies درس خواندن خوانش
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
chant سرود یا اهنگ خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
chants سرود یا اهنگ خواندن
read write head نوک خواندن و نوشتن
sings سرود خواندن سراییدن
recited با صدایی موزون خواندن
literacy سواد خواندن ونوشتن
invite خواندن وعده گرفتن
invited خواندن وعده گرفتن
invites خواندن وعده گرفتن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
to study for the bar درس حقوق خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
singsong بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
rwm حافظه خواندن و نوشتن emory
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com