Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
Other Matches
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
inhaul
به داخل کشیدن
heave in
کشیدن به داخل
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
to row back
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
strip
کشیدن یا انداختن توپ از دست حریف
extruded
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrude
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extruding
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrudes
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
armlock
گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
knockstone
کنده
chunks
کنده
chunk
کنده
stock
کنده
stubs
کنده
stubbing
کنده
stubbed
کنده
bloc
کنده
stub
کنده
blocs
کنده
dugout dewelling
کنده
timber
کنده
logs
کنده
log
کنده
chumps
کنده
stocked
کنده
clog
: کنده
clogged
: کنده
clogs
: کنده
chump
کنده
block
کنده
pulled
کنده
anvil stock
کنده
blocked
کنده
blocks
کنده
bilboes
کنده
block aead
سر کنده
graven
کنده
trunks
کنده درخت
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
graving
کنده کاری
glyptics
کنده کاری
picked
پوست کنده
logrolling
کنده غلتانی
trunk
کنده درخت
wooden anvil stock
کنده چوب
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
engravers
کنده کار
leg pickup
کنده کشی
inside sarma
انواع کنده رو
stumped
کنده درخت
stumpy
پر از کنده درخت
stumps
کنده درخت
ingraving
کنده کاری
aboveboard
پوست کنده
in plain english
پوست کنده
in intaglio
بشکل کنده
grits
جوپوست کنده
stumping
کنده درخت
leg lift and side roll
کنده سرانبون
husked
پوست کنده
hulled
پوست کنده
stump
کنده درخت
olympic lift
کنده یک چاک
carver
کنده کار
dugout
کنده شده
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
dugouts
کنده شده
logs
کنده چوب
entry block
کنده مدخل
block mark
نشان کنده
building blocks
بنا کنده
block size
اندازه کنده
control block
کنده کنترل
blockette
کنده کوچک
log
کنده چوب
block length
درازای کنده
deblocking
کنده شکنی
peeled
پوست کنده
plummer block
کنده محور
plummer block
کنده شفت
building blocks
کنده ساخت
frankly
رک وپوست کنده
building block
بنا کنده
unstuck
کنده شده
deblock
شکستن کنده
engraver
کنده کار
building block
کنده ساخت
ptisan
گندم پوست کنده
intagliated
کنده کاری شده
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
blocked
کنده مانع ورادع
blocks
کنده مانع ورادع
break ground
لنگر از زمین کنده شد
shelled almond
بادام پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
plain
ساده پوست کنده
carvings
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
carves
کنده کاری کردن
stubby
پراز کنده درخت
carve
کنده کاری کردن
loggets
کنده کوچک دیرک
loggats
کنده کوچک دیرک
block
کنده مانع ورادع
record blocking
کنده یی کردن مدارک
rock hewn
از کوه کنده شده
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
dug in
سنگر کنده شده
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
groats
گندم یاجوپوست کنده
trunk
الوار کنده چوب
chalcographer
کنده کاری روی مس
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
trunks
الوار کنده چوب
quarried
ازکان کنده شده
logged
از کنده پاک شده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
ditch
ابرو کنار راه کنده
ditched
ابرو کنار راه کنده
ditches
ابرو کنار راه کنده
she is a peach
هلوی پوست کنده است
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
ivory carving
کنده کاری روی عاج
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
zincograph
روی کنده کاری شده
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
insides
داخل
intra
داخل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com