English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
English Persian
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
Other Matches
snug بطور دنج قرار گرفتن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
emanated سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanating سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanate سرچشمه گرفتن بیرون امدن
emanates سرچشمه گرفتن بیرون امدن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymied قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
align دریک ردیف قرار گرفتن
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
overlie قرار گرفتن خفه کردن
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
forfeiting بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeited بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeits بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeit بطور جریمه یاتاوان گرفتن
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
bain-marie [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
waterbath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
thereinafter بدنبال ان
ensuite بدنبال هم
jackknife بدنبال
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
trailed بدنبال کشیدن
entrain بدنبال کشیدن
trailing بدنبال کشیدن
trails بدنبال کشیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
trail بدنبال کشیدن
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
trail بدنبال حرکت کردن
tows باطناب بدنبال کشیدن
tow باطناب بدنبال کشیدن
take on <idiom> بدنبال چیزی بودن
snoops بدنبال غذا پوییدن
snooping بدنبال غذا پوییدن
snooped بدنبال غذا پوییدن
trails بدنبال حرکت کردن
snoop بدنبال غذا پوییدن
trailed بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
tags برچسب زدن بدنبال اوردن
tag برچسب زدن بدنبال اوردن
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
succession توالی
successions توالی
sequences توالی
consecutiveness توالی
sequence توالی
consecution توالی
subsequence توالی
suit توالی
suited توالی
suits توالی
subalternation توالی
cases محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
middle succession توالی وسطی
tracks توالی ردپاراگرفتن
impluse train توالی ایمپولز
sq مخفف توالی
progressions توالی تسلسل
track توالی ردپاراگرفتن
state succession توالی دولتها
sequence rule قاعده توالی
middle succession توالی میانین
subsere توالی بعدی
tracked توالی ردپاراگرفتن
in succession به توالی متواترا"
successions نیابت توالی
succession نیابت توالی
progression توالی تسلسل
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
order of fire ترتیب توالی اتش
sequence number شماره ترتیب توالی
impluse sequence توالی ضربه جریان
sequence of command ترتیب توالی فرامین
collating sequence توالی ترتیب رشته تلفیق
approach sequence ترتیب توالی تقرب هواپیماها
sequencer اسباب سنجش توالی وتسلسل
trains سلسله وقایع توالی حیله جنگی
train سلسله وقایع توالی حیله جنگی
alphameric sequence ترکیب حروف و اعداد بترتیب توالی
trained سلسله وقایع توالی حیله جنگی
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com