English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
take on <idiom> بدنبال چیزی بودن
Other Matches
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
sensitivities حساس بودن به چیزی
attends درپی چیزی بودن
own صاحب چیزی بودن
hanker ارزومند چیزی بودن
sensitivity حساس بودن به چیزی
attending درپی چیزی بودن
to agree on something موافق بودن با چیزی
attend درپی چیزی بودن
To know something by heart. چیزی را حفظ بودن
to be culpable for something مجرم به چیزی بودن
to have something دارای چیزی بودن
to have something at one's disposal دارای چیزی بودن
stand for علامت چیزی بودن
to have something مالک چیزی بودن
owns صاحب چیزی بودن
to be behind it پشت چیزی بودن
usher طلیعه چیزی بودن
ushered طلیعه چیزی بودن
ushering طلیعه چیزی بودن
to be on the outside در بیرون [چیزی] بودن
hankers ارزومند چیزی بودن
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
ushers طلیعه چیزی بودن
owning صاحب چیزی بودن
to bein chase anything درتعقیب چیزی بودن
down on (someone) <idiom> از چیزی عصبانی بودن
to have something at one's disposal مالک چیزی بودن
tripling سه برابر چیزی بودن
triples سه برابر چیزی بودن
to be nutty upon anything شیفته چیزی بودن
tripled سه برابر چیزی بودن
triple سه برابر چیزی بودن
to have something صاحب چیزی بودن
owned صاحب چیزی بودن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
hankered ارزومند چیزی بودن
to have something at one's disposal صاحب چیزی بودن
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
to depend on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
To be crazy about someone (something). دیوانه کسی ( چیزی ) بودن
to rely on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
nibble at در قبول چیزی دودل بودن
to take care of somebody [something] مراقب کسی [چیزی] بودن
to rely on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] تابع بودن به کسی [چیزی]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to depend on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] محتاج بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] وابسته بودن به کسی [چیزی]
to think [of] [به] فکر [کسی یا چیزی] بودن
to be incredulous of anything نسبت به چیزی شکاک بودن
To care for something . To be involved in something . درقید وبند چیزی بودن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
have dibs on <idiom> درخط استفاده از چیزی بودن
take care of <idiom> مراقب چیزی یا کسی بودن
ensuite بدنبال هم
jackknife بدنبال
thereinafter بدنبال ان
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to be mad at somebody [something] از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to be vigilant about something هوشیار [گوش بزنگ] بودن به چیزی
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
beseech درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeches درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
trailed بدنبال کشیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
trail بدنبال کشیدن
trails بدنبال کشیدن
entrain بدنبال کشیدن
trailing بدنبال کشیدن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
subtend در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
ustulation عمل بودن یا خشکاندن چیزی پیش ازساییدن
to be tied up in something دست کسی بند بودن [بخاطر چیزی]
trails بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
snoop بدنبال غذا پوییدن
trailed بدنبال حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
snooped بدنبال غذا پوییدن
snoops بدنبال غذا پوییدن
snooping بدنبال غذا پوییدن
tows باطناب بدنبال کشیدن
tow باطناب بدنبال کشیدن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
tags برچسب زدن بدنبال اوردن
tag برچسب زدن بدنبال اوردن
underlain در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
cases محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com